part ۷8
#part_۷8
با تموم شدن غذا همه توی حال ولو شدن که کنار نامجون لش کردم و گفتم
_پاپا نامی اون کنترل رو میدی.؟!
نامجون عادی کنترل رو به دستم داد اما یهو انگار تازه فهمیده بود چی گفتم با داد طرفم برگشت
نامجون: چییییی.؟! گفتی پاپا.؟!
من:عااااره
لبخندی زد که باعث معلوم شدن چال گونش و ضعف رفتن دل من شد نتونستم کنترل کنم و محکم بقلش کردم که همچنان خشک شده نگام میکرد
مامان رو میدیدم که چشای پر اشکش خیره نگاهم میکنه و لبخند قشنگی روی صورتش نشسته
جیهوپ هم کنارم نشست که از بقل نامجون دراومدم و محکم هوپی رو بقل کردم
من:دوست دارممم.... عامممم پاپا هوپی
اشک رو توی چشای همشون میدیدم و از تصمیمم خوشحال شدممم شاید به دیدن لبخندشون عوض شدنم میارزید
از بقل جیهوپ بیرون اومدم و روی مبل نشستم
#anil نویسنده
@dady_2021
با تموم شدن غذا همه توی حال ولو شدن که کنار نامجون لش کردم و گفتم
_پاپا نامی اون کنترل رو میدی.؟!
نامجون عادی کنترل رو به دستم داد اما یهو انگار تازه فهمیده بود چی گفتم با داد طرفم برگشت
نامجون: چییییی.؟! گفتی پاپا.؟!
من:عااااره
لبخندی زد که باعث معلوم شدن چال گونش و ضعف رفتن دل من شد نتونستم کنترل کنم و محکم بقلش کردم که همچنان خشک شده نگام میکرد
مامان رو میدیدم که چشای پر اشکش خیره نگاهم میکنه و لبخند قشنگی روی صورتش نشسته
جیهوپ هم کنارم نشست که از بقل نامجون دراومدم و محکم هوپی رو بقل کردم
من:دوست دارممم.... عامممم پاپا هوپی
اشک رو توی چشای همشون میدیدم و از تصمیمم خوشحال شدممم شاید به دیدن لبخندشون عوض شدنم میارزید
از بقل جیهوپ بیرون اومدم و روی مبل نشستم
#anil نویسنده
@dady_2021
۱۵.۴k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.