Psycho killerقاتل روانی

Psycho killer(قاتل روانی)

Part 24

جیمین با دیدن پدرو مادرش به سمت انها حرکت کرد و انهارو محکم در اغوش گرفت بعد از سلام و احوال پرسی جیمین به همراه جیهون راهی اتاقش شدند

همین که به اتاق رسیدن جیمین بدون هیچ معطلی با حرص کتش در اورد و بر روی تختش نشست و پاهاشو روی هم انداخت و یکی از ابروهاشو بالا داد و سپس رو به جیهون کرد و گفت

جیمین : خوب بهترین رفیقم بگو ببینم چه خبر

جیهون با دیدن همچین صحنه ای استرس کل وجودش فرا گرفت تا حالا جیمین این شکلی ندیده بود ........
جیهون تمام سعی و تلاشش کرد تا بتواند ذره ای بر استرسش مسلط شود تا بیشتر از این جیمین عصبانی نشه اما موفق نشد با لکنت حرف زد و گفت

جیهون : دا...دا...ش...من ...وا...قعا....متا....س...فم...

جیمینم که منتظر همچین واکنشی بود با سرعت به سمت جیهون رفت و محکم از یقه لباسش گرفت و با حرص نفسهاش بیرون داد و گفت

جیمین : جیهون فقط یک کار......یک کار ازت خواستم و تو نتونستی انجامش بدی ....... نا امیدم کردی

بعد از گفتن این حرفش یقه جیهون ول کرد و به سمت پنجره اتاقش رفت به فضای بیرون عمارت که حالا دیگر شب شده بود جز سیاهی مطلق چیز دیگری دیده نمیشد نگاه کرد

جیهون از اینکه رفیقش در تمام این سالها فقط یک چیز ازش خواسته بود و نتونسته بود براش انجام بده احساس بدی بهش دست داده بود .......

جیهون میخواست با انجام این خواسته جیمین هرطور شده محبتای بهترین رفیقش در تموم این سالهایی که باهام بودن جبران کنه اما نتونسته بود

با همین افکار پریشونش به سمت جیمین رفت دستش بر روی شونه رفیقش گذاشت و گفت

جیهون : جیمین قول میدم ...... به شرفم ...... به جونم قسم هرطور شده پیداش میکنم

بعد از گفتن این حرفش برگشت و خواست از اتاق خارج بشه که با صدای جیمین نگاهش به او داد

جیمین : معذرت میخوام رفیق خودت میدونی که چقدر برام با ارزش

جیهون لبخندی به جیمین زد و گفت

جیهون : میدونم رفیق ..... من تو رو خیلی خوب می شناسم ..... پیداش میکنم هر طور که شده نگران نباش حالا هم استراحت کن

جیمین : استراحت هیییی اونم من !!!! جوک نگو بابا حالا هم بیا بریم پایین شام بخوریم

جیمین به محض اینکه خواست از اتاق خارج بشه یهو به سمت جیهون برگشت و گفت

جیمین : جیهون نقشه که یادته بزودی شروع میکنیم اماده باش

جیهون : جیمین داداش خیلی زود نیست

جیمین : نخیرم اتفاقا بهترین زمان ممکنه

سپس هردو از اتاق خارج شدند به سمت میز شام حرکت کردند

بعد از خوردن شامشون جیهون از انها خداحافظی کرد و راهی عمارت خودش شد و جیمینم راهی اتاقش شد بعد از اتمام کارهاش بر روی تختش رفت دراز کشید و خوابید






ادامه دارد........
دیدگاه ها (۰)

Psycho killer(قاتل روانی)Part 25دوهفته بعددوهفته تمام مثل بر...

Psycho killer(قاتل روانی)Part 26تو این چند ماهی که باهم بودن...

سناریو وقتی بهشون میگی با دوستات میخوای بری بیرون نامجون : ص...

سناریو وقتی بارداری و نصف شب هوس خوراکی میکنینامجون : نامجو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط