در عمق کائوس سکوت منجایی فراتر از مرزهای قابل لمس این

در عمق کائوس سکوت من...جایی فراتر از مرزهای قابل لمس این جهان تاریکی حکمرانی می‌کند نه تاریکی شب‌ بلکه تاریکی عدم حضور.‌.... گویی حفره‌ای سیاه در میان هستی من دهان باز کرده است مکنده‌ای بی‌انتها که هر ذره‌ی نور... هر رنگ.... هر نت موسیقی را می‌بلعد.

من نه مرده‌ام... نه زنده‌ام...موجودی شناور در برزخی از جنس رخوت
ذهنم انبوهی از پروانه‌های مرده است که بال‌هایشان را فراموش کرده‌اند تلاش برای پرواز، تنها منجر به سقوط ابدی می‌شود... کلمات، همچون دانه‌های شن از لای انگشتانم می‌ریزند بی‌معنا، بی‌خاصیت
دیگر حتی نمی‌دانم کدام "من" هستم که نفس می‌کشد آیا این فقط کالبدی است که عادت به حرکت دارد؟ یا روحی در حال فرسایش که به انتهای خط رسیده است؟

آرزوی مرگ نه از سر عصیان..که از سر حسرت بازگشت به پیش از این است پیش از آنکه وزن این جهان، شانه‌هایم را خم کند، پیش از آنکه رنگ‌ها محو شوند و صداها، زمزمه‌هایی گنگ.
من به دنبال پایان نیستم، بلکه در جستجوی "خاموشی" هستم خاموشی‌ای که حتی پژواک نبودنم را هم در خود حل کند... محو شدن در اتم‌ها... بازگشت به غبار اولیه، تا شاید در آن بی‌وزنی مطلق، رهایی را تجربه کنم نه یک رهایی هیجان‌انگیز، بلکه رهایی‌ای از جنس نیست شدن، چون قطره‌ای که به دریا می‌ریزد و نامش را از یاد می‌برد این خاص‌ترین نوع نبودن است، نبودنی که حتی خاطره‌ای هم از "بودن" به جا نمی‌گذارد
دیدگاه ها (۳)

-نعناع دیگه بوی نعناع نمیدی...+منو با عطری که نداشتم زیر سوا...

ما؟منو تو "ما" نیستیم، هیچوقت هم نمیشیممنو تو خیلی دوریم ، خ...

چشمانش، کهکشانی از زیبایی بود، اما سرنوشتش را در تیرگی شب‌ها...

بارها آن نام مقدس عشق را تکرار میکنم به ذهن یادآور میشوم که ...

افسانهٔ غار ، مشهورتربن نوشتهٔ افلاطونمشهورترین قطعه در کل ن...

آخرین بازمانده خیابان های ترک خورده و ماشین های خاک گرفته پل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط