معمولا موقعِ دردای خیلی بزرگ، از خودم میام بیرون، میشینم
معمولا موقعِ دردای خیلی بزرگ، از خودم میام بیرون، میشینم یه گوشه و به خودِ رها شدهم توی اسموکِ درد و رنج نگاه میکنم. معمولا برای خودم هیچکاری هم نمیکنم.و معمولا از خودم بدم نمیاد به خاطر اینکه برای خودم کاری نمیکنم. ولی وقتی پای یکی دیگه وسط باشه، موضوع هزار درجه فرق میکنه دیگه. اونوقت حالم از خودم به هم میخوره وقتی میشینم یه کنار و نگاه میکنم. چون هیچکاری نکردن پستفطرتانهترین کاریه که میشه برای یه رفیق کرد. چون هیچکاری نکنا، عوضیایی هستند که سعی میکنن حالا که نمیتونن خوب باشن، بدم نباشن حداقل. چون هیچکاری نکنا، همونایین که "حداقل" براشون بسه! همونایین که ترجیح میدن تو رو بندازن جلوی سگ، تا حالا که نمیتونن هر دوتا رو نجات بدن، "حداقل" خودشون زنده بمونن. چون هیچکاری نکنا، همونایین که خودشون برای خودشون مهمترینن. همونایی که حسابشونو پر میکنن و به هیچجاشون نی که تو گشنهای یا چیزی گیرت میاد بخوری اصن. چون هیچکاری نکنا همونایین که وجدانشون همیشه راضیه. آخه دروغ گفتن به خودشونو خوب یاد گرفتن تا راحت روی هیچکاری نکردنا و سکوتاشون که از آدمکشییَم بدتره، تخت بخوابن. چون هیچکاری نکنا دروغگوترینان.چون منفعتطلبترینان!
25.09.1400
14:44
25.09.1400
14:44
۶۹.۵k
۲۵ آذر ۱۴۰۰