نوجوون بودم یه شعر ی خوندم راجع به دختری که همیشه و همه ج
نوجوون بودم یه شعر ی خوندم راجع به دختری که همیشه و همهجا عربده میکشید خانوما مقدمن! و بعد راهش رو باز میکرد و اول از همه توی صف بستنی میایستاد، اول از همه روی غذاش سس میریخت، و اول از همه سوار اتوبوس صبحگاهی میشد، تا اینکه یه روز با همکلاسیهاش به جنگل میره و یه گروه آدمخوار بهشون حمله می
کنه، وقتی کلهگندهی آدمخوارها داره تصمیم میگیره که با کی شروع کنه، دختر راهش رو از بین همه باز میکنه و مثل همیشه فریاد میزنه خانوما مقدمن! وقتی داشتم شعر رو میخوندم شک نداشتم که برخلاف همیشه سکوت میکنه،ول انتظار نداشتم روی مقدم بودن خانوما پافشاری کنه توی اون موقعیت، و کاملاً شگفتزده شدم! اول شعر به نظر میاد که یه دختر لوس و از خود راضیه، ولی آخرش میفهمی واقعاً اعتقاد داره به مقدم بودن خانوما، تحت هر شرایطی!
اعتقاد داشته باشیم به چیزی که بهش اعتقاد داریم، تحت هر شرایطی!!!
ارشیا
26.09.1400
13:11
کنه، وقتی کلهگندهی آدمخوارها داره تصمیم میگیره که با کی شروع کنه، دختر راهش رو از بین همه باز میکنه و مثل همیشه فریاد میزنه خانوما مقدمن! وقتی داشتم شعر رو میخوندم شک نداشتم که برخلاف همیشه سکوت میکنه،ول انتظار نداشتم روی مقدم بودن خانوما پافشاری کنه توی اون موقعیت، و کاملاً شگفتزده شدم! اول شعر به نظر میاد که یه دختر لوس و از خود راضیه، ولی آخرش میفهمی واقعاً اعتقاد داره به مقدم بودن خانوما، تحت هر شرایطی!
اعتقاد داشته باشیم به چیزی که بهش اعتقاد داریم، تحت هر شرایطی!!!
ارشیا
26.09.1400
13:11
۱۲.۲k
۲۷ آذر ۱۴۰۰