.
.
گفت مجازاتش چیه این که هی میگی اشتباه کردم ببخش؟ سرد بود صداش. پیچید تو سرم، سردم شد. گفتم مجازات نمیخواد، باس بگی عیبی نداره فدای سرت، بعدش بیای ماچم کنی. مگه فیلم نمی بینی؟ گفت نه. گفتم خری پس. خندید. باز عین اون روز تو چارراه خندیدنش ابر شد، نشست تو گلوم، بعد برف شد، نشست رو موهام. گفت چه پیر شدی. گفتم پیر نشدم که دیوونه، دلم تنگ شده. گفت دل کدوم بود؟ گفتم دل دیگه، دل. اونی که می گیره، اونی که می لرزه، اونی که خودشو می بنده به یکی بابای آدمو میسوزونه. گفت آها اونو میگی؟ دشمن عزیز؟ گفتم آره. گفت ولش کن این حرفارو، شام چی میخوای بخوری؟ گفتم من از صبح زود گشنم بوده تا الان، هی وایسادم بیای املت بزنیم، نیمرو بزنیم، آب پز بزنیم، بس که تخم مرغ دوست دارم. ولی تو رو از تخم مرغ هم دوست تر دارم. گفت من نمیام که، یه چیزی بخور میمیری دیوونه. گفتم نمیای؟ گفت نه. گفتم هیچ وقت؟ گفت هیچ وقت. گفتم هیچ وقتِ هیچ وقت؟ گفت هی نگو سرم درد میگیره. منم نگفتم دیگه. که سردرد و کلافگی نره سراغش.
بعد بچه شدم، با سر تراشیده و لباس پاره، وایسادم یه لنگه پا گوشه کلاس، همه خندیدن. خانوم معلم گفت پاتو بذاری زمین می زنمت. دلم نگرفت ازش، خانوم معلمه دیگه، لابد سرش درد گرفته از بس که هی گفتم خانوم اجازه، این که آدم دلش همش یکی رو بخواد گناهه؟ بعد زنگ خورد، همه رفتن، همه مامانا اومدن بچه هاشون و بردن، من موندم گوشه کلاس. بی مامان، بی خونه، بی ناهار، بی هیچی.
حالا درخت شدم، نیگا کن. درخت بی برگ. گوشه کلاس وایسادم تا کی دلت بخواد پرنده بشی بیای بشینی رو شاخه من. گشنمونه، بیا. حالا گشنگی هیچی، دلمون تنگه برات. حالا دلتنگی هیچی، پیر شدم راست راستکی. درخت پیر هیزم آتیش غریبه ها میشه اگه نیای. بیا. گفتی هیچ وقت نمیای، ولی بیا.
نمیای که. نمیای. ولی من دست برنمیدارم از منتظر بودن. دیگه منتظر تو نیستم، منتظر منم که با چه امیدی منتظرت بود. چی شد اون؟ کجا رفت؟ تو می دونی؟
گفت مجازاتش چیه این که هی میگی اشتباه کردم ببخش؟ سرد بود صداش. پیچید تو سرم، سردم شد. گفتم مجازات نمیخواد، باس بگی عیبی نداره فدای سرت، بعدش بیای ماچم کنی. مگه فیلم نمی بینی؟ گفت نه. گفتم خری پس. خندید. باز عین اون روز تو چارراه خندیدنش ابر شد، نشست تو گلوم، بعد برف شد، نشست رو موهام. گفت چه پیر شدی. گفتم پیر نشدم که دیوونه، دلم تنگ شده. گفت دل کدوم بود؟ گفتم دل دیگه، دل. اونی که می گیره، اونی که می لرزه، اونی که خودشو می بنده به یکی بابای آدمو میسوزونه. گفت آها اونو میگی؟ دشمن عزیز؟ گفتم آره. گفت ولش کن این حرفارو، شام چی میخوای بخوری؟ گفتم من از صبح زود گشنم بوده تا الان، هی وایسادم بیای املت بزنیم، نیمرو بزنیم، آب پز بزنیم، بس که تخم مرغ دوست دارم. ولی تو رو از تخم مرغ هم دوست تر دارم. گفت من نمیام که، یه چیزی بخور میمیری دیوونه. گفتم نمیای؟ گفت نه. گفتم هیچ وقت؟ گفت هیچ وقت. گفتم هیچ وقتِ هیچ وقت؟ گفت هی نگو سرم درد میگیره. منم نگفتم دیگه. که سردرد و کلافگی نره سراغش.
بعد بچه شدم، با سر تراشیده و لباس پاره، وایسادم یه لنگه پا گوشه کلاس، همه خندیدن. خانوم معلم گفت پاتو بذاری زمین می زنمت. دلم نگرفت ازش، خانوم معلمه دیگه، لابد سرش درد گرفته از بس که هی گفتم خانوم اجازه، این که آدم دلش همش یکی رو بخواد گناهه؟ بعد زنگ خورد، همه رفتن، همه مامانا اومدن بچه هاشون و بردن، من موندم گوشه کلاس. بی مامان، بی خونه، بی ناهار، بی هیچی.
حالا درخت شدم، نیگا کن. درخت بی برگ. گوشه کلاس وایسادم تا کی دلت بخواد پرنده بشی بیای بشینی رو شاخه من. گشنمونه، بیا. حالا گشنگی هیچی، دلمون تنگه برات. حالا دلتنگی هیچی، پیر شدم راست راستکی. درخت پیر هیزم آتیش غریبه ها میشه اگه نیای. بیا. گفتی هیچ وقت نمیای، ولی بیا.
نمیای که. نمیای. ولی من دست برنمیدارم از منتظر بودن. دیگه منتظر تو نیستم، منتظر منم که با چه امیدی منتظرت بود. چی شد اون؟ کجا رفت؟ تو می دونی؟
۱۱۶.۴k
۰۶ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.