رمان رویای من
رمان رویای من
پارت ۳
دیانا، زنگ آخر بود خودم زدم به حال بدی همه که از کلاس رفتن بیرون منم الکی خودمو زدم به حال بدی
نویسنده، دیانا چه شیطونی بود ما نمیدونستیم
دیانا، خواهش میکنم
ارسلان، خانم رحیمی حالتون خوبه
دیانا، بله خوبم ،،با حال بدی الکی،،
ارسلان، مطمئنی
دیانا، بله آخ سرم خودمو انداختم رو نیمکت دردم گرفت برای همین آخ بلندی گفتم
ارسلان، نگرانش شدم انگاری داداششم یا دوستشم دستشو گرفتم درست رو نمیکت نشوندمش خوبی
دیانا، دستم رو اون قسمت سرم بود که خورده بود به دیوار بله دستم به سرم پاشدم رفتم بیرون
ارسلان، همراهتون بیام......
پارت ۳
دیانا، زنگ آخر بود خودم زدم به حال بدی همه که از کلاس رفتن بیرون منم الکی خودمو زدم به حال بدی
نویسنده، دیانا چه شیطونی بود ما نمیدونستیم
دیانا، خواهش میکنم
ارسلان، خانم رحیمی حالتون خوبه
دیانا، بله خوبم ،،با حال بدی الکی،،
ارسلان، مطمئنی
دیانا، بله آخ سرم خودمو انداختم رو نیمکت دردم گرفت برای همین آخ بلندی گفتم
ارسلان، نگرانش شدم انگاری داداششم یا دوستشم دستشو گرفتم درست رو نمیکت نشوندمش خوبی
دیانا، دستم رو اون قسمت سرم بود که خورده بود به دیوار بله دستم به سرم پاشدم رفتم بیرون
ارسلان، همراهتون بیام......
۵.۱k
۰۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.