p
p31
کوک مراسم رو نیمهکاره ترک کرد.
فقط کنار گوش تهیونگ گفت حالش خوب نیست و زودتر میره.
نه توضیحی، نه خداحافظی طولانی.
شب، سئول رو بلعیده بود.
ساعت دوازده.
بارِ طبقهی آخرِ یکی از لوکسترین هتلهای شهر، خلوت و خفه بود.
نور زرد، موسیقی آرام، لیوانهایی که بیشتر برای فراموشی پر میشدن تا لذت.
کوک روی صندلی همیشگی نشست.
همونجا که همیشه مینشست.
چند دقیقه بعد، مرد میانسال کنارش ظاهر شد.
بیصدا. مثل همیشه.
شروع کرد، مستقیم، بدون مقدمه:
*خونهش تو محلهی **…**ـه.
با یه زن زندگی میکنه. اسمش «ماری جونز».
کوک پلک نزد.
* چیز زیادی از اون زن پیدا نکردیم. فقط فهمیدیم اسم قبلیش «ایزابلا جونز» بوده. فرانسویه.
طبق چیزایی که خودِ ات گفته… بهترین دوستشه.
اسم «ات» توی فضا لرزید.
کوک لیوانش رو کمی چرخوند، اما چیزی ننوشید.
مرد ادامه داد:
* اسمی که همه باهاش میشناسنش «لی میرا»ست.
برند لوازم آرایشیـبهداشتی و پوشاک خودشو داره.
ولی ادارهی کاملش رو سپرده به آقای «کونگ چیوون».
خودش فقط برای جلسات مهم و کارای ضروری میره شرکت.
مکث کوتاه.
* ی کافی شاپ بزرگ تو محله گانگ نام داره که با می را شراکتی خریدنشو ادارش میکنن بعد هر ماه، منظم، یه مبلغ ثابت به یه یتیمخونه کمک میکنه.
تازگیا هم با رئیس بیمارستان «شیشی» در ارتباطه… همکاریهای مشترک.
کوک نفس عمیقی کشید.
انگار هر جمله، یه لایهی جدید از ات رو رو میکرد.
آتشی که حالا دیگه فقط مهربون نبود… قدرتمند هم بود.
_تفریحاتش؟
دویدن. شنا. اسبسواری. مبارزه.
گاهی هم میره سالن تیراندازی.
پیج شخصی نداره. زیاد تو چشم عموم نیست.
مرد صداشو پایین آورد.
خیلی پایینتر:
* آقای جئون… پیدا کردن این اطلاعات واقعاً سخت بود.
با چیزایی که فهمیدیم، ات یه قدرت پنهانِ بهشدت زیادی داره.
و دربارهی گذشتش؟
هیچی.
هیچی.
* انگار قبل از یک سالی که اینجا بوده…
اصلاً وجود نداشته.
کوک سری تکون داد.
نه از تعجب.
از تأیید.
گوشیشو برداشت و مبلغ رو برای مرد واریز کرد.
مرد قبل از رفتن، یه کاغذ کوچیک کنار لیوان گذاشت.
*یه آدرس براتون فرستادم.
کافهست. فردا ساعت 6عصر افتتاح میشه.
و… ات توی اون افتتاحیهست.
دیگه حرفی نزد.
بلند شد و رفت.
کوک به آدرس روی صفحهی گوشی خیره موند.
بعد نگاهش افتاد به شمارهای که روی کاغذ نوشته شده بود.
لبخند کجی گوشهی لبش نشست.
تلخ. مصمم.
تو دلش گفت:
_ دیگه به این راحتیا…نمیتونی از دستم فرار کنی.
کوک مراسم رو نیمهکاره ترک کرد.
فقط کنار گوش تهیونگ گفت حالش خوب نیست و زودتر میره.
نه توضیحی، نه خداحافظی طولانی.
شب، سئول رو بلعیده بود.
ساعت دوازده.
بارِ طبقهی آخرِ یکی از لوکسترین هتلهای شهر، خلوت و خفه بود.
نور زرد، موسیقی آرام، لیوانهایی که بیشتر برای فراموشی پر میشدن تا لذت.
کوک روی صندلی همیشگی نشست.
همونجا که همیشه مینشست.
چند دقیقه بعد، مرد میانسال کنارش ظاهر شد.
بیصدا. مثل همیشه.
شروع کرد، مستقیم، بدون مقدمه:
*خونهش تو محلهی **…**ـه.
با یه زن زندگی میکنه. اسمش «ماری جونز».
کوک پلک نزد.
* چیز زیادی از اون زن پیدا نکردیم. فقط فهمیدیم اسم قبلیش «ایزابلا جونز» بوده. فرانسویه.
طبق چیزایی که خودِ ات گفته… بهترین دوستشه.
اسم «ات» توی فضا لرزید.
کوک لیوانش رو کمی چرخوند، اما چیزی ننوشید.
مرد ادامه داد:
* اسمی که همه باهاش میشناسنش «لی میرا»ست.
برند لوازم آرایشیـبهداشتی و پوشاک خودشو داره.
ولی ادارهی کاملش رو سپرده به آقای «کونگ چیوون».
خودش فقط برای جلسات مهم و کارای ضروری میره شرکت.
مکث کوتاه.
* ی کافی شاپ بزرگ تو محله گانگ نام داره که با می را شراکتی خریدنشو ادارش میکنن بعد هر ماه، منظم، یه مبلغ ثابت به یه یتیمخونه کمک میکنه.
تازگیا هم با رئیس بیمارستان «شیشی» در ارتباطه… همکاریهای مشترک.
کوک نفس عمیقی کشید.
انگار هر جمله، یه لایهی جدید از ات رو رو میکرد.
آتشی که حالا دیگه فقط مهربون نبود… قدرتمند هم بود.
_تفریحاتش؟
دویدن. شنا. اسبسواری. مبارزه.
گاهی هم میره سالن تیراندازی.
پیج شخصی نداره. زیاد تو چشم عموم نیست.
مرد صداشو پایین آورد.
خیلی پایینتر:
* آقای جئون… پیدا کردن این اطلاعات واقعاً سخت بود.
با چیزایی که فهمیدیم، ات یه قدرت پنهانِ بهشدت زیادی داره.
و دربارهی گذشتش؟
هیچی.
هیچی.
* انگار قبل از یک سالی که اینجا بوده…
اصلاً وجود نداشته.
کوک سری تکون داد.
نه از تعجب.
از تأیید.
گوشیشو برداشت و مبلغ رو برای مرد واریز کرد.
مرد قبل از رفتن، یه کاغذ کوچیک کنار لیوان گذاشت.
*یه آدرس براتون فرستادم.
کافهست. فردا ساعت 6عصر افتتاح میشه.
و… ات توی اون افتتاحیهست.
دیگه حرفی نزد.
بلند شد و رفت.
کوک به آدرس روی صفحهی گوشی خیره موند.
بعد نگاهش افتاد به شمارهای که روی کاغذ نوشته شده بود.
لبخند کجی گوشهی لبش نشست.
تلخ. مصمم.
تو دلش گفت:
_ دیگه به این راحتیا…نمیتونی از دستم فرار کنی.
- ۲۵۹
- ۱۰ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط