Devil...
Devil...
پارت دوازدهم
_____________
ویو ا.ت
به خودش تو آینه نگاهی انداخت ...خیلی لباس تو تنش نشسته بود با اینکه از این لباس خوشش اومده بود ولی چون جونگکوک با خریدنش موافقت کرده بود کلی باهاش بحث کرد که از این لباس خوشش نمیاد ...ولی باز هم جونگکوک خریدش ...با صدا زدنای جونگکوک از اتاق بیرون رفت و از پله ها پایین اومد
ات:من حاظرم ...
_خداروشکر ...دیگه داشتم فسیل میشدم ...
ات:از خداتم باشه دارم باهات میام
_بسه دیگه...یادت نرفته که بهت چی گفتم
ات:نه یادمه...
_خوبه....
وارد سالن مهمونی شدن ...همه جا شلوغ بود و بعضی ها هم اون وسط درحال رقصیدن بودن ...
_ا.ت...یادت نره این مهمونی دشمن منه پس حواست باشه به هرچیزی و نوشیدنی مشکوک شدی نخورش...باشه؟!
ات:باشه...
سمت یکی از میز ها رفتند و نشستند...با ورود جیهو دشمن جونگکوک همه جا تاریک شد و پروژکتور نور زیادی رو روی جیهو انداخت ...بعد از یه سلام خوش آمد گویی همه مهمون هر مشغول کار قبلیشون شدند و جیهو سمت جونگکوک و ا.ت حرکت کرد
&به به آقای جئون ...از این طرف ها ...
_سلام آقای کانگ ....فکرش رو نمیکردید من رو اینجا ببنید نه !(نیشخند)
&اتفاقا میدونستم میای ...بالاخره هرچی نباشه ما رقیب هم هستیم ...
_درسته...ولی ایندفعه فرق داره ...اومدم تا معامله کنیم ...
&معامله؟!...
نگاه جیهو به ا.ت افتاد که تمام مدت به جونگکوک چسبیده بود افتاد ...
&البته آره ...چیز خوبی برای معامله داری
جونگکوک به ابروش رو بالا داد
_چی؟!
&این دختر...به نظر سرویس ده خوبیه...اینجوری نیست ؟!...نگو که تا حالا امتحانش نکردی
جونگکوک ا.ت رو پشت خودش کشید ...
_متاسفانه اون کسی که تا الان امتحانشون کردم مادر و خواهر تو بوده
ات:جونگکوک(آروم)
_ما آمدیم تا معامله کنیم پس بهتره از چهارچوب احترام خودت جلو تر نری ... وگرنه این سالن رو روی سرت خراب میکنم...خودت میدونی که میتونم ....حالا هم بگو ببخشید تا تو رو اینجا به ف.....ا......ک (یعنی بدبختش کنه لطفا منحرف نشید و جبهه نگیرید😂)...
&باشه ...ببخشید
_نشنیدم بلند تر ...
&ببخشید ...
_بلند تر
&ببخشید(داد)
با دادی که جیهو زد مهمان سمتشون برگشتند
_خوبه ...برو گمشو و فردا بیا شرکت تا معامله بکنیم ...
تو ماشینش نشست و حرکت کرد ...
ات:چیزی شده؟!
_نه...
ات:من که گفتم ببخشید ...
_بابت؟!
ات:به خدا یهویی شد افتادم رو اون پسره ...
_یهویی شد؟!
ات:آره ...اون دختره دوید خورد به من،من افتادم روی گارسونی که داشت شراب ها رو می آوردم ...عمدی که نبود
_ا.ت...دیگه در موردش حرف نزن
ات:اما...
_ا.ت ؟؟...
ات:ببخشید ....
وارد عمارت شد و در رو محکم پشت سرش بست ...
ا.ت که جلو ترش حرکت کرده بود وایستاد و لب زد
ات:عصبانیی؟!
_اره عصبانیم
ات:من که گفتم ببخشید
ادامه کامنت حتما بخونیددد
#bts#army#fake#BTS#ARMY#BANGTAN#JUNGKOOK#JK
پارت دوازدهم
_____________
ویو ا.ت
به خودش تو آینه نگاهی انداخت ...خیلی لباس تو تنش نشسته بود با اینکه از این لباس خوشش اومده بود ولی چون جونگکوک با خریدنش موافقت کرده بود کلی باهاش بحث کرد که از این لباس خوشش نمیاد ...ولی باز هم جونگکوک خریدش ...با صدا زدنای جونگکوک از اتاق بیرون رفت و از پله ها پایین اومد
ات:من حاظرم ...
_خداروشکر ...دیگه داشتم فسیل میشدم ...
ات:از خداتم باشه دارم باهات میام
_بسه دیگه...یادت نرفته که بهت چی گفتم
ات:نه یادمه...
_خوبه....
وارد سالن مهمونی شدن ...همه جا شلوغ بود و بعضی ها هم اون وسط درحال رقصیدن بودن ...
_ا.ت...یادت نره این مهمونی دشمن منه پس حواست باشه به هرچیزی و نوشیدنی مشکوک شدی نخورش...باشه؟!
ات:باشه...
سمت یکی از میز ها رفتند و نشستند...با ورود جیهو دشمن جونگکوک همه جا تاریک شد و پروژکتور نور زیادی رو روی جیهو انداخت ...بعد از یه سلام خوش آمد گویی همه مهمون هر مشغول کار قبلیشون شدند و جیهو سمت جونگکوک و ا.ت حرکت کرد
&به به آقای جئون ...از این طرف ها ...
_سلام آقای کانگ ....فکرش رو نمیکردید من رو اینجا ببنید نه !(نیشخند)
&اتفاقا میدونستم میای ...بالاخره هرچی نباشه ما رقیب هم هستیم ...
_درسته...ولی ایندفعه فرق داره ...اومدم تا معامله کنیم ...
&معامله؟!...
نگاه جیهو به ا.ت افتاد که تمام مدت به جونگکوک چسبیده بود افتاد ...
&البته آره ...چیز خوبی برای معامله داری
جونگکوک به ابروش رو بالا داد
_چی؟!
&این دختر...به نظر سرویس ده خوبیه...اینجوری نیست ؟!...نگو که تا حالا امتحانش نکردی
جونگکوک ا.ت رو پشت خودش کشید ...
_متاسفانه اون کسی که تا الان امتحانشون کردم مادر و خواهر تو بوده
ات:جونگکوک(آروم)
_ما آمدیم تا معامله کنیم پس بهتره از چهارچوب احترام خودت جلو تر نری ... وگرنه این سالن رو روی سرت خراب میکنم...خودت میدونی که میتونم ....حالا هم بگو ببخشید تا تو رو اینجا به ف.....ا......ک (یعنی بدبختش کنه لطفا منحرف نشید و جبهه نگیرید😂)...
&باشه ...ببخشید
_نشنیدم بلند تر ...
&ببخشید ...
_بلند تر
&ببخشید(داد)
با دادی که جیهو زد مهمان سمتشون برگشتند
_خوبه ...برو گمشو و فردا بیا شرکت تا معامله بکنیم ...
تو ماشینش نشست و حرکت کرد ...
ات:چیزی شده؟!
_نه...
ات:من که گفتم ببخشید ...
_بابت؟!
ات:به خدا یهویی شد افتادم رو اون پسره ...
_یهویی شد؟!
ات:آره ...اون دختره دوید خورد به من،من افتادم روی گارسونی که داشت شراب ها رو می آوردم ...عمدی که نبود
_ا.ت...دیگه در موردش حرف نزن
ات:اما...
_ا.ت ؟؟...
ات:ببخشید ....
وارد عمارت شد و در رو محکم پشت سرش بست ...
ا.ت که جلو ترش حرکت کرده بود وایستاد و لب زد
ات:عصبانیی؟!
_اره عصبانیم
ات:من که گفتم ببخشید
ادامه کامنت حتما بخونیددد
#bts#army#fake#BTS#ARMY#BANGTAN#JUNGKOOK#JK
۲۶.۱k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.