Devil....
Devil....
پارت یازدهم
_______________
بعد از خوردن مسکن روی کاناپه دراز کشید و آروم چشماش رو بست ...با صدای ا.ت بدون اینکه چشماش رو باز کنی هومی زیر لب گفت ...
ات:چیزی شده؟!
_سرم درد میکنه ...
ات:مسکن...
_خوردم
(میخواستم اسمات کنم ولی اسمات رو چند پارت دیگه میزارم...)
ات:هوممم...
ا.ت پایین مبلی که کوک دراز کشیده بود نشست ...تلوزیون رو روشن کرد
_خاموشش کن ...
ات:نمیخوام ...
_ا.ت...صدا و نورش داره اذیتم میکنه خاموشش کن ...
ات:نمیخواممم...
پرش زمانی*
ته:چیزی شده؟!
_پس فردا شب جشن شرکت KS هست
ته:میخوای بری ؟!
_اوهوم...
ته:ممکنه خطرناک باشه ...هرچی نباشه این شرکت،شرکت رقیب ما هست و باید...
_اتفاقا برای همین میرم....میخوام باهاش قرارداد ببندم ...
ته:جونگکوک چیزی زدی؟!
_چرا؟!
ته: قرار داد بستن با شرکت KS که رقیب ما هست علنا یعنی عقب نشینی ...
جونگکوک سرش رو نزدیک تر کرد
_من رو که هم میشناسی ؟!....جئون جونگکوک ...میخوام اعتمادش رو جلب کنم بعد جوری بِکشمش پایین که التماسم کنه ...
_بهم که اعتماد داری نه؟!
ته:والا اگر همینکار رو با منم بکنی باید بگم نه
_(خنده)...نترس تو رو کاری ندارم ...
ته:ببینم حالا قراره تو این جشن چیکار کنی ؟!
_اول باید با یه پارتنر برم
ته:میخوای دوباره به رز بگم بیاد ؟!
_همون دختر دورگه ایرانی تایلندی؟؟
ته:آره ...
_نه نمیخوام....ا.ت هست
ته:اوکی...
از شرکت بیرون رفت و سوار ماشینش شد ...به سمت عمارت حرکت کرد ...بعد از گذشت نیم ساعت وارد عمارت شد ...
ویو ا.ت...
تو افکار خودم بودم و روی تخت دراز کشیده بودم که صدای در حیاط عمارت آمد ...
بلند شد سمت پنجره رفت که ماشین مشکی رنگ جونگکوک رو دید ....نا،،،له ای زیر لب کرد...اصلا حوصله جونگکوک رو نداشت چون چند روز پیش باهم دعواشون شده بود از همون موقع جونگکوک باهاش افتاده بود رو دنده لج و بیشتر اذیتش میکرد ... جونگکوک وارد خونه شد ...
_ات...ا.تتتت
ا.ت سریع از پله ها پایین رفت
ات:بله؟؟
_حاظر میشی ...میریم لباس مجلسی برات بگریم
ات:چرا اونوقت؟!
_اونش دیگه به تو مربوط نیست ...
ات:نمیخوام...برو گمشو بابا
_ا.ت...نزار به دو بار تکرار برسه...
ات:مثلا برسه چی میشه؟!...تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی...یعنی جرعتش رو نداری ...
ا.ت برگشت که بره اما موهاش توسط جونگکوک کشیده شد ا.ت رو سمت خودش کشید
_چی گفتی؟؟
ات:گفتم باهات جایی نمیام ...
_برای بار آخر بهت میگم یا حاظر میشی...یا ل،خ،ت میبرمت وسط خیابان ...
ات:ولم کن ....بهت میگم ولم کننن(جیغ)...
جونگکوک محکم ا.ت رو ول کرد...
_تا ده دقیقه دیگه حاظر شدی،شدی...نشدی قول نمیدم وقتی برگشتی خونه سالم باشی...
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#fake#BANGTAN#BTS#ARMY#JUNGKOOK#JK
پارت یازدهم
_______________
بعد از خوردن مسکن روی کاناپه دراز کشید و آروم چشماش رو بست ...با صدای ا.ت بدون اینکه چشماش رو باز کنی هومی زیر لب گفت ...
ات:چیزی شده؟!
_سرم درد میکنه ...
ات:مسکن...
_خوردم
(میخواستم اسمات کنم ولی اسمات رو چند پارت دیگه میزارم...)
ات:هوممم...
ا.ت پایین مبلی که کوک دراز کشیده بود نشست ...تلوزیون رو روشن کرد
_خاموشش کن ...
ات:نمیخوام ...
_ا.ت...صدا و نورش داره اذیتم میکنه خاموشش کن ...
ات:نمیخواممم...
پرش زمانی*
ته:چیزی شده؟!
_پس فردا شب جشن شرکت KS هست
ته:میخوای بری ؟!
_اوهوم...
ته:ممکنه خطرناک باشه ...هرچی نباشه این شرکت،شرکت رقیب ما هست و باید...
_اتفاقا برای همین میرم....میخوام باهاش قرارداد ببندم ...
ته:جونگکوک چیزی زدی؟!
_چرا؟!
ته: قرار داد بستن با شرکت KS که رقیب ما هست علنا یعنی عقب نشینی ...
جونگکوک سرش رو نزدیک تر کرد
_من رو که هم میشناسی ؟!....جئون جونگکوک ...میخوام اعتمادش رو جلب کنم بعد جوری بِکشمش پایین که التماسم کنه ...
_بهم که اعتماد داری نه؟!
ته:والا اگر همینکار رو با منم بکنی باید بگم نه
_(خنده)...نترس تو رو کاری ندارم ...
ته:ببینم حالا قراره تو این جشن چیکار کنی ؟!
_اول باید با یه پارتنر برم
ته:میخوای دوباره به رز بگم بیاد ؟!
_همون دختر دورگه ایرانی تایلندی؟؟
ته:آره ...
_نه نمیخوام....ا.ت هست
ته:اوکی...
از شرکت بیرون رفت و سوار ماشینش شد ...به سمت عمارت حرکت کرد ...بعد از گذشت نیم ساعت وارد عمارت شد ...
ویو ا.ت...
تو افکار خودم بودم و روی تخت دراز کشیده بودم که صدای در حیاط عمارت آمد ...
بلند شد سمت پنجره رفت که ماشین مشکی رنگ جونگکوک رو دید ....نا،،،له ای زیر لب کرد...اصلا حوصله جونگکوک رو نداشت چون چند روز پیش باهم دعواشون شده بود از همون موقع جونگکوک باهاش افتاده بود رو دنده لج و بیشتر اذیتش میکرد ... جونگکوک وارد خونه شد ...
_ات...ا.تتتت
ا.ت سریع از پله ها پایین رفت
ات:بله؟؟
_حاظر میشی ...میریم لباس مجلسی برات بگریم
ات:چرا اونوقت؟!
_اونش دیگه به تو مربوط نیست ...
ات:نمیخوام...برو گمشو بابا
_ا.ت...نزار به دو بار تکرار برسه...
ات:مثلا برسه چی میشه؟!...تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی...یعنی جرعتش رو نداری ...
ا.ت برگشت که بره اما موهاش توسط جونگکوک کشیده شد ا.ت رو سمت خودش کشید
_چی گفتی؟؟
ات:گفتم باهات جایی نمیام ...
_برای بار آخر بهت میگم یا حاظر میشی...یا ل،خ،ت میبرمت وسط خیابان ...
ات:ولم کن ....بهت میگم ولم کننن(جیغ)...
جونگکوک محکم ا.ت رو ول کرد...
_تا ده دقیقه دیگه حاظر شدی،شدی...نشدی قول نمیدم وقتی برگشتی خونه سالم باشی...
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#fake#BANGTAN#BTS#ARMY#JUNGKOOK#JK
۱۷.۱k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.