فصل دو من هفت تا ددی دارم ❤🚫
#part_2۲
یوری مردونه خندید و گفت:باور کن باباهات بهتر از منن به قول این مامان کوچولو فرشته هاش.....
ماروین:ولی من اصلا ازشون خوشم نمیاد برن به درک
گفت و بی خیال روی مبل نشست و نفهمید چه کرد با قلبم....
اشک توی چشمام حلقه زد اما سریع خدم رو جمع و جور کردم و گفتم:بلیط هارو واسه کی گرفتی.؟!
یوری:مطمئنی هانا.؟!
من:مثل ده سال پیش همونقدر مطمئنم
یوری:فردا صبح همراه اونا فرود میاد هواپیماتون ساعات یکی میتونی ببینمشون.
من:خصوصی که نیست سالن نه.؟!
یوری:نوچ
به چشماش زل زدم که بازم یه پرده پوشیده از غم روی چشای کهرباییش جا خوش کرده بود
خواستم چیزی بگم که ماروین که انگار یه کشف بزرگ کرده بود گفت:صب کن ببینم نگو فردا قراره پروازمون همزمان باشه با اون هفتا کله پوووووک.؟!
نویسنده #ANIL
@dady_2021
یوری مردونه خندید و گفت:باور کن باباهات بهتر از منن به قول این مامان کوچولو فرشته هاش.....
ماروین:ولی من اصلا ازشون خوشم نمیاد برن به درک
گفت و بی خیال روی مبل نشست و نفهمید چه کرد با قلبم....
اشک توی چشمام حلقه زد اما سریع خدم رو جمع و جور کردم و گفتم:بلیط هارو واسه کی گرفتی.؟!
یوری:مطمئنی هانا.؟!
من:مثل ده سال پیش همونقدر مطمئنم
یوری:فردا صبح همراه اونا فرود میاد هواپیماتون ساعات یکی میتونی ببینمشون.
من:خصوصی که نیست سالن نه.؟!
یوری:نوچ
به چشماش زل زدم که بازم یه پرده پوشیده از غم روی چشای کهرباییش جا خوش کرده بود
خواستم چیزی بگم که ماروین که انگار یه کشف بزرگ کرده بود گفت:صب کن ببینم نگو فردا قراره پروازمون همزمان باشه با اون هفتا کله پوووووک.؟!
نویسنده #ANIL
@dady_2021
۴۶.۳k
۲۸ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.