فصل دو من هفت تا ددی دارم 🚫❤
#part_24
مامان:فقط ده روز ده روز اگه نخواستی برمیگردیم بهت قول میدم خوب.؟!
آهی کشیدم و همراهش از جت پیاده شدم با رسیدن به سالن اصلی اخمام توی هم رفت
با جت اومدن خیلی غیر طبیعی نبود بلاخره یوری یکی از میلیارد های کره بود
اما فرودگاه خالی چی؟! اینم طبیعیه.؟!
دست مامان رو کشیدم که با اخم چرخید سمتم و گفت:باز چیه ماروین؟!
من:اومدن با چت عادیه اما فرودگاه خالی چی؟! اینم طبیعیه؟!
یه لحظه برق حیرت رو توی چشمای مامان دیدم اما سریع گفت:خوب اینم از مزایای پولداریه دیگه
با شک و لحن مشکوکی پرسیدم:عع مطمئنی بخاطر پولداریه نه چیز دیگه؟!
مامان:ماروین لطفا بیا بریم زودباش
من:مامان اینجا چه خبره..؟! اصن واسه چی انقدر عجله داری؟!
مامان:ماروین اینجا یه فرودگاه شخصیه که فقط چند نفر اجازه استفاده ازش رو دارن لطفا بیا بریم
با شنیدن این حرف مامان سست شد قدم هام رو حس کردم و خواستم چیزی بگم که با صدای دست زدن خشکم زد
نویسنده: #ANIL
@dady_2021
مامان:فقط ده روز ده روز اگه نخواستی برمیگردیم بهت قول میدم خوب.؟!
آهی کشیدم و همراهش از جت پیاده شدم با رسیدن به سالن اصلی اخمام توی هم رفت
با جت اومدن خیلی غیر طبیعی نبود بلاخره یوری یکی از میلیارد های کره بود
اما فرودگاه خالی چی؟! اینم طبیعیه.؟!
دست مامان رو کشیدم که با اخم چرخید سمتم و گفت:باز چیه ماروین؟!
من:اومدن با چت عادیه اما فرودگاه خالی چی؟! اینم طبیعیه؟!
یه لحظه برق حیرت رو توی چشمای مامان دیدم اما سریع گفت:خوب اینم از مزایای پولداریه دیگه
با شک و لحن مشکوکی پرسیدم:عع مطمئنی بخاطر پولداریه نه چیز دیگه؟!
مامان:ماروین لطفا بیا بریم زودباش
من:مامان اینجا چه خبره..؟! اصن واسه چی انقدر عجله داری؟!
مامان:ماروین اینجا یه فرودگاه شخصیه که فقط چند نفر اجازه استفاده ازش رو دارن لطفا بیا بریم
با شنیدن این حرف مامان سست شد قدم هام رو حس کردم و خواستم چیزی بگم که با صدای دست زدن خشکم زد
نویسنده: #ANIL
@dady_2021
۳۸.۷k
۰۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.