وقتی پسر قلدر مدرسه مدام اذیتت میکنه...
PART TWO
دستامو که با سرم گرفته بودو ول کرد و محکم بغلم کرد هرچند که بدن گرمش بهترین بغل دنیا رو بهم داد اما این بغل برا اذیت کردنمه
ته: چقدر کوچولویی خوب تو بغل جا میشی(محکم تر فشار داد)
ا.ت: دارم خفه میشم...ترو خدا ولم کنن
سرشو از توی گردنم بیرون اورد و بهم نگاه کرد
ته: یه تنفس دهان به دهان میخوای؟
قبل از اینکه جواب بدم دوباره شروع کرد بوسیدن و خوردن لبام دیگه میدونستم تقلا فایده نداره اون هر دفعه کارشو با من میکنه و آخر ولم میکنه
هی بیشتر لبامو میخورد ولی من نه همراهی و نه تقلایی میکردم فقط انتظار میکشیدم راضی شه تا ولم کنه
ته: جوننن همراه شدی؟
ا.ت: تموم شد؟
ته: عوممم مگه میشه از این طعم دست کشید؟
هجوم برد به سمت گردن و مک زد مکایی که از دردش به خودم میپیچیدم کم کم متوجه یه دستش رو رونم شدم...وای نه دوباره اونجوری نههه
شروع به تقلای دوباره کرد
ا.ت: نه لطفا لمسم نکن خواهش میکنم فقط بزار برممم
جوابی نداد و همینجور که گردنمو مک میزد و لمسش میکرد منو دوباره به دیوار چسبوند
ته: خیلی خوش مزه آیا میخوای ایندفعه بیشتر پیش بریم؟
دیگه طاقت نداشتم بغض گلومو چنگ میزد و اشکی که تو چشمم جمع شده بود حالا میخواست به گونهام سر بزنه...بدنم عین مردها سرد بود و عین بید میلرزید و تهیونگ همه اینا رو ناظر بود
ا.ت: ازت متنفرم(اروم_یه قطره اشک)
ته: منم اگه اینقدر خنگ بودم ری اکشنم همین بود ناناز
ا.ت: مگه من چیکار کردم(اروم و بغضدار)
سرمو پایین انداختم و اروم گریه کردم...نمیخواستم بعدا سر گریم سوژم کنه
انگار تهیونگم دیگه دلش برای کوچولوش سوخته بود شاید خیلی داشت اذیت میشد...سر ا.ت بوسید و کامل ولش کرد...با دستش صورت ا،تو بالا آورد اما ا.ت سریع سرشو دوباره انداخت...تهیونگ آهی کشید و بغلش کرد
ته: جدی خیلی خنگی...فک نمیکنی چرا یه بار دست کوک و جیمین نیافتادی؟یا مثلا فک نکردی چرا همیشه سرت شرط بسته میشه؟(نزدیک گوشش شد)صدای گریت دربیاد میکشمت فهمیدی(عصبی)
تهیونگ ا،تو ول کرد و بسمت کلاس رفت اما ا.ت هنوز از ترس میلرزید ...با رفتن تهیونگ ا.ت روی زمین نشست و زانوهاش بغل کرد
ا.ت: چون فقط دوست داری اذیت شدنمو ببینی کیم تهیونگ....ازت متنفرم....متنفرم....چرا نمیتونم بر علیهت کاری کنم؟
بعد از یکم گریه ا.ت به داخل کلاس رفت ومعلم با دیدنش اخمی کرد
×دیر کردی
ا.ت: ببخشید حالم خوب نبود اتاق بهداشت بودم
×باشه برو بشین
ا.ت به دخترا که متعجب بعش خیره بودن نگاه کرد و سرشو به نشونه اینکه چیزی نشده تکون داد رو صندلیش نشست و شروع کرد چیزایی که عقب مونده بود رو از روی دست سول نوشتن
=ا.ت چیزی شده(اروم)
ا.ت: ....میشه بعدا توضیح بدم(اروم)
سول آهی کشید و سر تکون داد اما کل وقت کلاس حواس تهیونگ به صورت ا.ت بود اولین باری بود که....
30🫂❤️
دستامو که با سرم گرفته بودو ول کرد و محکم بغلم کرد هرچند که بدن گرمش بهترین بغل دنیا رو بهم داد اما این بغل برا اذیت کردنمه
ته: چقدر کوچولویی خوب تو بغل جا میشی(محکم تر فشار داد)
ا.ت: دارم خفه میشم...ترو خدا ولم کنن
سرشو از توی گردنم بیرون اورد و بهم نگاه کرد
ته: یه تنفس دهان به دهان میخوای؟
قبل از اینکه جواب بدم دوباره شروع کرد بوسیدن و خوردن لبام دیگه میدونستم تقلا فایده نداره اون هر دفعه کارشو با من میکنه و آخر ولم میکنه
هی بیشتر لبامو میخورد ولی من نه همراهی و نه تقلایی میکردم فقط انتظار میکشیدم راضی شه تا ولم کنه
ته: جوننن همراه شدی؟
ا.ت: تموم شد؟
ته: عوممم مگه میشه از این طعم دست کشید؟
هجوم برد به سمت گردن و مک زد مکایی که از دردش به خودم میپیچیدم کم کم متوجه یه دستش رو رونم شدم...وای نه دوباره اونجوری نههه
شروع به تقلای دوباره کرد
ا.ت: نه لطفا لمسم نکن خواهش میکنم فقط بزار برممم
جوابی نداد و همینجور که گردنمو مک میزد و لمسش میکرد منو دوباره به دیوار چسبوند
ته: خیلی خوش مزه آیا میخوای ایندفعه بیشتر پیش بریم؟
دیگه طاقت نداشتم بغض گلومو چنگ میزد و اشکی که تو چشمم جمع شده بود حالا میخواست به گونهام سر بزنه...بدنم عین مردها سرد بود و عین بید میلرزید و تهیونگ همه اینا رو ناظر بود
ا.ت: ازت متنفرم(اروم_یه قطره اشک)
ته: منم اگه اینقدر خنگ بودم ری اکشنم همین بود ناناز
ا.ت: مگه من چیکار کردم(اروم و بغضدار)
سرمو پایین انداختم و اروم گریه کردم...نمیخواستم بعدا سر گریم سوژم کنه
انگار تهیونگم دیگه دلش برای کوچولوش سوخته بود شاید خیلی داشت اذیت میشد...سر ا.ت بوسید و کامل ولش کرد...با دستش صورت ا،تو بالا آورد اما ا.ت سریع سرشو دوباره انداخت...تهیونگ آهی کشید و بغلش کرد
ته: جدی خیلی خنگی...فک نمیکنی چرا یه بار دست کوک و جیمین نیافتادی؟یا مثلا فک نکردی چرا همیشه سرت شرط بسته میشه؟(نزدیک گوشش شد)صدای گریت دربیاد میکشمت فهمیدی(عصبی)
تهیونگ ا،تو ول کرد و بسمت کلاس رفت اما ا.ت هنوز از ترس میلرزید ...با رفتن تهیونگ ا.ت روی زمین نشست و زانوهاش بغل کرد
ا.ت: چون فقط دوست داری اذیت شدنمو ببینی کیم تهیونگ....ازت متنفرم....متنفرم....چرا نمیتونم بر علیهت کاری کنم؟
بعد از یکم گریه ا.ت به داخل کلاس رفت ومعلم با دیدنش اخمی کرد
×دیر کردی
ا.ت: ببخشید حالم خوب نبود اتاق بهداشت بودم
×باشه برو بشین
ا.ت به دخترا که متعجب بعش خیره بودن نگاه کرد و سرشو به نشونه اینکه چیزی نشده تکون داد رو صندلیش نشست و شروع کرد چیزایی که عقب مونده بود رو از روی دست سول نوشتن
=ا.ت چیزی شده(اروم)
ا.ت: ....میشه بعدا توضیح بدم(اروم)
سول آهی کشید و سر تکون داد اما کل وقت کلاس حواس تهیونگ به صورت ا.ت بود اولین باری بود که....
30🫂❤️
۳.۷k
۱۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.