جزیره ی هرمز

تبِ فریاد مرا ؛باد به ساحل میبرد
بغضِ هر ثانیه را اشک چه مشکل میبرد
من به هر واژه غزل گفته ام از عشق ولی
غصه در آخرِ هر بیت تحمل میبرد
دیدگاه ها (۳۱)

گفته بودی حُرمتی دارد بفهمی عُمقِ عشق سال ها گشتم ولی پید...

دل بیتاب مرا گر خَمِ ابروبِبَردشده آن روز که صبر دلم از رو ب...

چای میریزم با عطر هل مینشینم کنار یاد تودستانم حلقه...

دیدی چقدر ساده دل از من برید و رفت؟چشمانِ خیس و ملتمسم را ند...

عاشقانه های شبنم

"نبرد مبعد فرشتگان قدیمی" داخل معبد، تاریکی مطلق بود، فقط چش...

<><><><><><><><><><>﷼ نامه ای به جهان !!گفته بودی که بیایی ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط