وقتی ازت متنفر بود...
وقتی ازت متنفر بود...
پارت هفدهم
ویو بورام
که...
یکم به بدنم نگاه کرد
_هوففف
و
شروع کرد به پانسمان کردند و دوباره لباسم رو تنم کرد
+ممنون
_....
تهیونگ رفت بالا دیگه ساعت نزدیک های یک بود رفتم تو اتاق و رو تخت کنارش با فاصله خوابیدم
پرش زمانی
از خواب بلند شدم پنجره باز بود و باعث میشد پرده ها تکان بخورند هوا هم خیلی افتضاح بود و داشت بارون میآمد فقط دعا دعا میکردم رعد و برق نزنه چون من فوبیا دارم تشنم بود برا همین رفتم پایین آب خوردم تصمیم گرفتم یه لیوان شیر کاکائو هم بخورم لیوان برداشتم و داخلش شیر کاکائو ریختم داشتم میخوردم که رعد و برق زد نفهمیدم چی شد که جیغ کشیدم و لیوان از دستم افتاد خودم یه گوشه نشستم نفسم تنگ شده بود. فقط دعا میکردم تهیونگ بیاد پایین
ویو تهیونگ
تو خواب بودم که صدای جیغ شنیدم و بعد هم صدای شکستن از خواب بلند شدم و دیدم بورام نیست سریع از پله ها رفتم پایین دیدم یه گوشه جمع شده قفسه سینه شو گرفته و داره گریه میکنه و تند تند نفس میکشه سریع. رفتم پیشش و رو زمین نشستم نمیدونم چرا ولی بغلش کردم
_ب،بورام منو نگا هیچی نیست خب آروم باش نفس بکش بورام نفس بکش
+ته،تهیو،نگ
_بله ...چیشده بگو
+آ،آ،اب
_باشه باشه.
سریع بلند شدم و بهش یه لیوان آب دادم وقتی آب رو خورد براید استایل بغلش کردم و بردم بالا گذاشتمش رو تخت از پشت بغلش کردم
_هیچی نیست بورام هیچی نیست آروم باش
با تنظیم شدن نفس هاش فهمیدم خوابیده پس منم خوابیدم
ویو صبح بورام
از خواب بلند شدم احساس کردم دارم خفه میشم که دیدم بله جناب کیم منو بغل کرده و یکی از پاهاش رو انداخته رو پاهای من (بفهمید دیگه خودتون 😂)
داشتم تو صورتش نگاه میکردم که دیدم چشماش رو باز کرد
_انقدر جذابم
+نه خیر
_باشه تو راست میگی ...راستی امشب عروسی جین و بورام هست
+اومم باشه ...حالا میشه ولم کنی گشنمه
_عاا ببخشید
از تو بغلش اومدم بیرون خواستم برم از اتاق بیرون که با حرفی که زد متوقف شدم
_....
نظر یادت نره رفیق!!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#TAEHYUNG#fake
پارت هفدهم
ویو بورام
که...
یکم به بدنم نگاه کرد
_هوففف
و
شروع کرد به پانسمان کردند و دوباره لباسم رو تنم کرد
+ممنون
_....
تهیونگ رفت بالا دیگه ساعت نزدیک های یک بود رفتم تو اتاق و رو تخت کنارش با فاصله خوابیدم
پرش زمانی
از خواب بلند شدم پنجره باز بود و باعث میشد پرده ها تکان بخورند هوا هم خیلی افتضاح بود و داشت بارون میآمد فقط دعا دعا میکردم رعد و برق نزنه چون من فوبیا دارم تشنم بود برا همین رفتم پایین آب خوردم تصمیم گرفتم یه لیوان شیر کاکائو هم بخورم لیوان برداشتم و داخلش شیر کاکائو ریختم داشتم میخوردم که رعد و برق زد نفهمیدم چی شد که جیغ کشیدم و لیوان از دستم افتاد خودم یه گوشه نشستم نفسم تنگ شده بود. فقط دعا میکردم تهیونگ بیاد پایین
ویو تهیونگ
تو خواب بودم که صدای جیغ شنیدم و بعد هم صدای شکستن از خواب بلند شدم و دیدم بورام نیست سریع از پله ها رفتم پایین دیدم یه گوشه جمع شده قفسه سینه شو گرفته و داره گریه میکنه و تند تند نفس میکشه سریع. رفتم پیشش و رو زمین نشستم نمیدونم چرا ولی بغلش کردم
_ب،بورام منو نگا هیچی نیست خب آروم باش نفس بکش بورام نفس بکش
+ته،تهیو،نگ
_بله ...چیشده بگو
+آ،آ،اب
_باشه باشه.
سریع بلند شدم و بهش یه لیوان آب دادم وقتی آب رو خورد براید استایل بغلش کردم و بردم بالا گذاشتمش رو تخت از پشت بغلش کردم
_هیچی نیست بورام هیچی نیست آروم باش
با تنظیم شدن نفس هاش فهمیدم خوابیده پس منم خوابیدم
ویو صبح بورام
از خواب بلند شدم احساس کردم دارم خفه میشم که دیدم بله جناب کیم منو بغل کرده و یکی از پاهاش رو انداخته رو پاهای من (بفهمید دیگه خودتون 😂)
داشتم تو صورتش نگاه میکردم که دیدم چشماش رو باز کرد
_انقدر جذابم
+نه خیر
_باشه تو راست میگی ...راستی امشب عروسی جین و بورام هست
+اومم باشه ...حالا میشه ولم کنی گشنمه
_عاا ببخشید
از تو بغلش اومدم بیرون خواستم برم از اتاق بیرون که با حرفی که زد متوقف شدم
_....
نظر یادت نره رفیق!!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#TAEHYUNG#fake
۶.۴k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.