فیک مربی بوکس من
فیک مربی بوکس من
پارت ۵
دیدم یهو با داد وحشتناک گفت
کوک:مگه نمیگم محکم تر بزنم!!!!
ویو ا/ت
از دادی که سرم زد بدنم شروع کرد بلرزه
بدنم داشت از استرس میلرزید نمیتونستم نفس بکشم
ویو کوک
وقتی سرش داد زدم فهمیدم که بدنش داره میلرزه
کوک:حالت خوبه؟(با عصبانیت)
ا/ت:ا.....آره....خو...بم(نمیتونستم خوب نفس بکشم)
ویو کوک
دلم واسش سوخت فکر کنم زیاده روی کردم
کوک:بیا بشین اینجا تا حالت بهتر بشه
نشست و رفتم براش آب بیارم تا حالش بهتر بشه
ا/ت:ممنون
کوک:حالت بهتر شد؟
ا/ت:با گریه آره حالم خوبه من میرم خونه
کوک:چرا گریه میکنی؟
ا/ت:من خیلی.....هیچی ولش کن من میرم استاد خدافظ(با گریه)
ویو کوک
بدون اینکه بزاره من حرفی بزنم از باشگاه رفت بیرون به یکی از بچه های باشگاه گفتم حواسش به باشگاه باشه تا برگردم اومدم بیرون و بارون گرفت
ویو ا/ت
از اونجا اومدم بیرون و بعد از چند دقیقه یهو بارون شدیدی گرفت
داشتم بلند گریه میکردم که یهو یکی با ماشین برام بوق زد دیدم استادمه
ا/ت:چیه باهام کاری داشتید؟(با گریه)
کوک:داره بارون میاد بزار برسونمت خونه
ا/ت:نه نمیخوام(با گریه)
کوک:باید به حرف استادت گوش کنی!
ا/ت:چشم(با گریه)سوار ماشین شدم
کوک:حالا دیگه گریه نکن!
ا/ت:من خیلی بدبختم چون تا کسی سرم داد میزنه بهم حمله دست میده و بدنم میلرزه(با بغض)
کوک:ببخشید دیگه سرت داد نمیزنم
ا/ت:دیگه رسیدیم ممنون(با بغض)
رسیدیم و من از ماشین پیاده شدم تا برم سمت در خونه که .....
ممنون از حمایت ها♡☆
پارت ۵
دیدم یهو با داد وحشتناک گفت
کوک:مگه نمیگم محکم تر بزنم!!!!
ویو ا/ت
از دادی که سرم زد بدنم شروع کرد بلرزه
بدنم داشت از استرس میلرزید نمیتونستم نفس بکشم
ویو کوک
وقتی سرش داد زدم فهمیدم که بدنش داره میلرزه
کوک:حالت خوبه؟(با عصبانیت)
ا/ت:ا.....آره....خو...بم(نمیتونستم خوب نفس بکشم)
ویو کوک
دلم واسش سوخت فکر کنم زیاده روی کردم
کوک:بیا بشین اینجا تا حالت بهتر بشه
نشست و رفتم براش آب بیارم تا حالش بهتر بشه
ا/ت:ممنون
کوک:حالت بهتر شد؟
ا/ت:با گریه آره حالم خوبه من میرم خونه
کوک:چرا گریه میکنی؟
ا/ت:من خیلی.....هیچی ولش کن من میرم استاد خدافظ(با گریه)
ویو کوک
بدون اینکه بزاره من حرفی بزنم از باشگاه رفت بیرون به یکی از بچه های باشگاه گفتم حواسش به باشگاه باشه تا برگردم اومدم بیرون و بارون گرفت
ویو ا/ت
از اونجا اومدم بیرون و بعد از چند دقیقه یهو بارون شدیدی گرفت
داشتم بلند گریه میکردم که یهو یکی با ماشین برام بوق زد دیدم استادمه
ا/ت:چیه باهام کاری داشتید؟(با گریه)
کوک:داره بارون میاد بزار برسونمت خونه
ا/ت:نه نمیخوام(با گریه)
کوک:باید به حرف استادت گوش کنی!
ا/ت:چشم(با گریه)سوار ماشین شدم
کوک:حالا دیگه گریه نکن!
ا/ت:من خیلی بدبختم چون تا کسی سرم داد میزنه بهم حمله دست میده و بدنم میلرزه(با بغض)
کوک:ببخشید دیگه سرت داد نمیزنم
ا/ت:دیگه رسیدیم ممنون(با بغض)
رسیدیم و من از ماشین پیاده شدم تا برم سمت در خونه که .....
ممنون از حمایت ها♡☆
۲۰.۶k
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.