پارت ۷ فصل دو زندگی جونگمه
پارت ۷ فصل دو زندگی جونگمه
کوک زنگ زد از جه کانگ پرسید از یونجو خبری نداره و جه کانگ گفت نه و نگران شد اومد خونه کوک
یکی به کوک پیام داد ،یه آدرس فرستاده بود
پیام:اگه بچه هاتو میخوای با زنت بیا به این آدرس
کوک با 🤨این حالت وایستاده بود به گوشی نگاه میکرد
جونگمه اعصابش هم خورد بود هم ترسیده بود
کوک:جونگمه
جونگمه:ها
یکی آدرس فرستاده گفته بریم اونجا گونگ و یونجو اونجان
جونگمه به جه کانگ گفت بمونه خونه و اگر خبری شد به جونگمه زنگ بزنه با اعصبانیت گوشیرو از دست کوک گرفت آدرس رو نگاه کرد رفت سوار ماشین شد کوک هم بدو بدو اومد در ماشین رو باز کرد و سوار شد و گفت:وایسا منم بیام دیگه
جونگمه ماشین رو روشن ،کرد با سرعت رانندگی میکرد کوک با حالت😳جلو رو نگاه میکرد و ترسیده بود
رسیدن دیدن همون کارخونه خرابه ای که جونگمه و کوک و تهیونگ رو گروگان گرفته بودنه
جونگمه:ایش باید میفهمیدم خودِ......شه
جونگمه رفت درو با پاش کوبید و باز کرد، دید یونجو و گونگ رو بستن به صندلی گذاشتن وسط و اون پسره که چند سال پیش گروگان جونگمه اینارو گروگان گرفته بود نشسته رو به روی یونجو
جونگمه:یااااااااه😡
پسره بلند شدو گفت:عه،اومدید
جونگمه:چی می خوای چرا سرت رو از زندگی ما نمیکشی بیرون
پسره:قبلا کارم با خودتون بود ولی الان با دخترت
کوک:منظورت چیه
پسره:الان من دنبال شرّ نمیگردم فقط دخترت رو قرض بده به من
جونگمه:یعنی چی مگه شلنگه😡
پسره:من شلنگو چیکار دارم
کوک رفت از یقه پسره گرفت کوبید به دیوار
پسره:چیکار داری میکنی
کوک:فکر کردی من خرم وایسم همینجوری به چرت و پرتات گوش کنم
پسره:هرجور خودت راحتی،یا میکشمش یا ازت میگیرمش
جونگمه:عجب گیری کردیما😫
پسره:شما بخواید نخواید اون دختر مال منه
یونجو:چیمیگی تو ،فکر کردی من چیم
پسره یه لبخند زد گفت:به نظرت چیه منی؟
یونجو:ایش😒
کوک با مشتش کوبید تو صورت پسره
پسره پرت شد اونور
با عصبانیت به اونیکی پسرا گفت جونگمه و کوک رو ببندن
جونگمه و کوک رو بستن
پسره رفت رو به روی یونجو نشست ، مخواست یونجو رو ببوسه ولی جه کانگ اومد از یقش گرفت پرتش کرد رو زمین انقدر زدش که پسره بیهوش شد
اونیکی پسرا به جه کانگ حمله کردن
کوک اعصباش سگی شد
از طناب گرفت طنابو کند پاشد با عجله رفت سمت جهکانگ و پسرارو هول داد اونور
جه کانگ سرو و صورتش خونی شده بود
کوک زود دستای یونجو رو باز کرد
چون یونجو قبلا کلاسای رزمی میرفت تونست با کوک از پس اون پسرا بر بیاد
کوک زنگ زد از جه کانگ پرسید از یونجو خبری نداره و جه کانگ گفت نه و نگران شد اومد خونه کوک
یکی به کوک پیام داد ،یه آدرس فرستاده بود
پیام:اگه بچه هاتو میخوای با زنت بیا به این آدرس
کوک با 🤨این حالت وایستاده بود به گوشی نگاه میکرد
جونگمه اعصابش هم خورد بود هم ترسیده بود
کوک:جونگمه
جونگمه:ها
یکی آدرس فرستاده گفته بریم اونجا گونگ و یونجو اونجان
جونگمه به جه کانگ گفت بمونه خونه و اگر خبری شد به جونگمه زنگ بزنه با اعصبانیت گوشیرو از دست کوک گرفت آدرس رو نگاه کرد رفت سوار ماشین شد کوک هم بدو بدو اومد در ماشین رو باز کرد و سوار شد و گفت:وایسا منم بیام دیگه
جونگمه ماشین رو روشن ،کرد با سرعت رانندگی میکرد کوک با حالت😳جلو رو نگاه میکرد و ترسیده بود
رسیدن دیدن همون کارخونه خرابه ای که جونگمه و کوک و تهیونگ رو گروگان گرفته بودنه
جونگمه:ایش باید میفهمیدم خودِ......شه
جونگمه رفت درو با پاش کوبید و باز کرد، دید یونجو و گونگ رو بستن به صندلی گذاشتن وسط و اون پسره که چند سال پیش گروگان جونگمه اینارو گروگان گرفته بود نشسته رو به روی یونجو
جونگمه:یااااااااه😡
پسره بلند شدو گفت:عه،اومدید
جونگمه:چی می خوای چرا سرت رو از زندگی ما نمیکشی بیرون
پسره:قبلا کارم با خودتون بود ولی الان با دخترت
کوک:منظورت چیه
پسره:الان من دنبال شرّ نمیگردم فقط دخترت رو قرض بده به من
جونگمه:یعنی چی مگه شلنگه😡
پسره:من شلنگو چیکار دارم
کوک رفت از یقه پسره گرفت کوبید به دیوار
پسره:چیکار داری میکنی
کوک:فکر کردی من خرم وایسم همینجوری به چرت و پرتات گوش کنم
پسره:هرجور خودت راحتی،یا میکشمش یا ازت میگیرمش
جونگمه:عجب گیری کردیما😫
پسره:شما بخواید نخواید اون دختر مال منه
یونجو:چیمیگی تو ،فکر کردی من چیم
پسره یه لبخند زد گفت:به نظرت چیه منی؟
یونجو:ایش😒
کوک با مشتش کوبید تو صورت پسره
پسره پرت شد اونور
با عصبانیت به اونیکی پسرا گفت جونگمه و کوک رو ببندن
جونگمه و کوک رو بستن
پسره رفت رو به روی یونجو نشست ، مخواست یونجو رو ببوسه ولی جه کانگ اومد از یقش گرفت پرتش کرد رو زمین انقدر زدش که پسره بیهوش شد
اونیکی پسرا به جه کانگ حمله کردن
کوک اعصباش سگی شد
از طناب گرفت طنابو کند پاشد با عجله رفت سمت جهکانگ و پسرارو هول داد اونور
جه کانگ سرو و صورتش خونی شده بود
کوک زود دستای یونجو رو باز کرد
چون یونجو قبلا کلاسای رزمی میرفت تونست با کوک از پس اون پسرا بر بیاد
۱۰.۵k
۰۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.