پارت ۱۱ ماه من
تهیونگ: ا..ات
ویو ات
وای گندش بزنن سعی کردم در رم ولی دستمو گرفت
تهیونگ: ات خودتی اینجا چکار میکنی
ات: خ.. خب
هانا دوست دختر ته: عشقم چکار میکنی
ویو ات
عشقم پس این همون دخترس ناراحت شدم خیلی دوستو از بین دستاش خلاص کردم
تهیونگ: بیب این بردار زادمه ات زنموت هانا
ات: سلام
هانا: سلام قشنگم
ات: ولی ببخشید عمو من دیگه اون ات نیستم
تهیونگ: یعنی چی
ات: من دختر صاحب بهشتم
تهیونگ : چ..چی راستی نپرسیدم چجوری اومدی بهشت ت..تو مردی؟
ات: نه به دنیا خودم برگشتم فعلا
تهیونگ: ات واستا
ویو ات
بدون گوش کردن به حرفاش رفتم برادر زادش بیشور عوضی من تو اون دنیا داشتم سکته میکردم
ب/ا دخترم بیا یه لحظه
ات : جانم بابا
ب/ا ایشون دوست صمیمی پدرته
(دوست پدر ات رو با د.پ نشون میدم)
د.پ سلام دخترم
ات: سلام عمو
د.پ واستا پسرم جونگ کوک بیا
ویو ات
اون مرد دوست بابا پسرشو صدا زد گه وقتی داشت میومد چشمم بهش افتاد چقدر خوشگله از تهیونگ هم بیشتر
کوک: جانم بابا
پ.د ایشون دختر دوست پدرته
کوک: او سلام خانوم من جئون جونگ کوک هستم (خم شد )
ات: ه..ها سلام منم کیم ات هستم
کوک:چه اسم زیبای (من اینجا غش کردم)
ات: مرسی
کوک: خب اگه کاری ندارین من مرخص بشم بابا برم پیش دوستام
پ.د: باشه برو پسرم
کوک: فعلا خدافظ (موقع رفتن یه لبخند خرگوشی به ات زد)
ویو ات
اخخ قلبم چقدر خوشگل بود اصلا کلن محوش شده بودم نمیتونستم چشم بردارم
ویو تهیونگ
.....
ویو ات
وای گندش بزنن سعی کردم در رم ولی دستمو گرفت
تهیونگ: ات خودتی اینجا چکار میکنی
ات: خ.. خب
هانا دوست دختر ته: عشقم چکار میکنی
ویو ات
عشقم پس این همون دخترس ناراحت شدم خیلی دوستو از بین دستاش خلاص کردم
تهیونگ: بیب این بردار زادمه ات زنموت هانا
ات: سلام
هانا: سلام قشنگم
ات: ولی ببخشید عمو من دیگه اون ات نیستم
تهیونگ: یعنی چی
ات: من دختر صاحب بهشتم
تهیونگ : چ..چی راستی نپرسیدم چجوری اومدی بهشت ت..تو مردی؟
ات: نه به دنیا خودم برگشتم فعلا
تهیونگ: ات واستا
ویو ات
بدون گوش کردن به حرفاش رفتم برادر زادش بیشور عوضی من تو اون دنیا داشتم سکته میکردم
ب/ا دخترم بیا یه لحظه
ات : جانم بابا
ب/ا ایشون دوست صمیمی پدرته
(دوست پدر ات رو با د.پ نشون میدم)
د.پ سلام دخترم
ات: سلام عمو
د.پ واستا پسرم جونگ کوک بیا
ویو ات
اون مرد دوست بابا پسرشو صدا زد گه وقتی داشت میومد چشمم بهش افتاد چقدر خوشگله از تهیونگ هم بیشتر
کوک: جانم بابا
پ.د ایشون دختر دوست پدرته
کوک: او سلام خانوم من جئون جونگ کوک هستم (خم شد )
ات: ه..ها سلام منم کیم ات هستم
کوک:چه اسم زیبای (من اینجا غش کردم)
ات: مرسی
کوک: خب اگه کاری ندارین من مرخص بشم بابا برم پیش دوستام
پ.د: باشه برو پسرم
کوک: فعلا خدافظ (موقع رفتن یه لبخند خرگوشی به ات زد)
ویو ات
اخخ قلبم چقدر خوشگل بود اصلا کلن محوش شده بودم نمیتونستم چشم بردارم
ویو تهیونگ
.....
۲۱.۸k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.