فیک جونگکوک:تاته مائه
فیکجونگکوک:تاتهمائه
parr⁴⁵
خواست بلند شه که جئون بلند شد
بالا سرش ایستاد و محکم با پا توی شکم دختر زد
فکر کرد خدمتکاره که داره زنهشو اذیت میکنه و دقیقا برعکس تصور کرده بود
با لقدی که به شکمش زد خون از دهنش بیرون ریخت
خواست ضربه بعدی بزنه که اون زن مانع شد
+ددی نکن ، بیخالش بیا به کار خودمون ادامه بدیم
دوباره شروع شد
روی تخت رفتن و لباس هاشون در آوردن
از روی زمین بلند شد و به طرف در رفت
برای بار آخر بهش نگاه کرد
باورش نمیشد شوهرش، عشقش ، زندگیش ، روزی با خدمتکار این عمارت سک//س داشته باشه
افسوس خورد
افسوس این همه نگرانی
این کاری کرد تا نجاتش بده
از عمارت بیرون رفت و دیگه برنگشت
_حال_
" اون روی من دست بلند کرد تا با اون سک//س داشته باشه ، هع اولین باره دلم برا خودممیسوزه "a.t
دکتر: ا.ت ازت یه سوال دارم
" چیه؟ "a.t
دکتر: تو جونگکوک دوست داری؟
" دوسش دارم؟ ... "a.t
مکث کوتاهی کرد و ادامه داد
" عاشقشم "a.t
دکتر: پس چرا اینطوری میکنی اونم که عاشقته
" من اون جونگکوکی که توی قلبمه رو دوست دارم اونی که نه بهم خیانت کرد نه زدم من عاشق اونم نه این جونگکوک که هر کاری دلش بخواد باهام بکنه و بعد انتظار داشته باشه که ببخشمش ، بعضی از چیزا قادر به ببخش نیست "a.t
دکتر: حتی کسی که عاشقشی؟
" حتی کسی که عاشقشی ، بی احترامی بی احترامیه فرقینمیکنه کی باشه "a.t
دکتر: توی این چند ماهی که طلاق گرفتین فراموشش کردی؟
" آدما فراموش نمیکنن، فقط زمان بعضی چیزا رو بیارزش میکنه! "a.t
دکتر: ا.ت جونگکوک عاشقته ، اون روانی عشقه توعه ا.ت اون عاشقانه میپرستت
" دوست داشتن آدمها از توجهشونپیداست دنبالِ کلمات نگرد "a.t
دکتر: جونگکوک حرفای خوبی میزنه به حرفشگوش کن
نفس عمیقی کشید و از روی صندلی بلند شد
" من دیگه میرم "a.t
دکتر: بهش فکرکن نظرت عوض میشه
" بعد از اینکه بهمخیانت کرد دوماه بهش فکرکردم و بعد ازش طلاق گرفتم ، هاری من قبلا فکرامو کردم ... مواظب خودتت باش "a.t
دکتر: بعدا میبینمت
در دفتر باز کرد که باهاش روبهرو شد
' وای خدایا باز این '
خواست از کنارش رد بشه که دستش گرفت
" دستم ول کن خوشم نمیاد غریبه ها بهم دست بزنن "a.t
خنده کوتاه و عصبی کرد
" غریبه ها؟ چه زود خاطراتمون یادت رفت؟ "jk
" دقیقا مثل تو ، زود فراموش میکنم(اشاره به خیانتش) "a.t
دستش از دستش کشید
خواست دوباره ازش دور شه که جلوش قرار گرفت
" دوباره مال خودم میشی پس بهتره تا اون موقع کار اشتباهی نکنی "jk
" اشتباه میکنم و ازشون درس میگیرم "a.t
از کنارش رد شد
" کاری کنی بلای جونت میشم(بلند که بشنوه) "jk
آروم ا هودش زمزمه کرد
" همین الانم بلای جونمی "a.t
parr⁴⁵
خواست بلند شه که جئون بلند شد
بالا سرش ایستاد و محکم با پا توی شکم دختر زد
فکر کرد خدمتکاره که داره زنهشو اذیت میکنه و دقیقا برعکس تصور کرده بود
با لقدی که به شکمش زد خون از دهنش بیرون ریخت
خواست ضربه بعدی بزنه که اون زن مانع شد
+ددی نکن ، بیخالش بیا به کار خودمون ادامه بدیم
دوباره شروع شد
روی تخت رفتن و لباس هاشون در آوردن
از روی زمین بلند شد و به طرف در رفت
برای بار آخر بهش نگاه کرد
باورش نمیشد شوهرش، عشقش ، زندگیش ، روزی با خدمتکار این عمارت سک//س داشته باشه
افسوس خورد
افسوس این همه نگرانی
این کاری کرد تا نجاتش بده
از عمارت بیرون رفت و دیگه برنگشت
_حال_
" اون روی من دست بلند کرد تا با اون سک//س داشته باشه ، هع اولین باره دلم برا خودممیسوزه "a.t
دکتر: ا.ت ازت یه سوال دارم
" چیه؟ "a.t
دکتر: تو جونگکوک دوست داری؟
" دوسش دارم؟ ... "a.t
مکث کوتاهی کرد و ادامه داد
" عاشقشم "a.t
دکتر: پس چرا اینطوری میکنی اونم که عاشقته
" من اون جونگکوکی که توی قلبمه رو دوست دارم اونی که نه بهم خیانت کرد نه زدم من عاشق اونم نه این جونگکوک که هر کاری دلش بخواد باهام بکنه و بعد انتظار داشته باشه که ببخشمش ، بعضی از چیزا قادر به ببخش نیست "a.t
دکتر: حتی کسی که عاشقشی؟
" حتی کسی که عاشقشی ، بی احترامی بی احترامیه فرقینمیکنه کی باشه "a.t
دکتر: توی این چند ماهی که طلاق گرفتین فراموشش کردی؟
" آدما فراموش نمیکنن، فقط زمان بعضی چیزا رو بیارزش میکنه! "a.t
دکتر: ا.ت جونگکوک عاشقته ، اون روانی عشقه توعه ا.ت اون عاشقانه میپرستت
" دوست داشتن آدمها از توجهشونپیداست دنبالِ کلمات نگرد "a.t
دکتر: جونگکوک حرفای خوبی میزنه به حرفشگوش کن
نفس عمیقی کشید و از روی صندلی بلند شد
" من دیگه میرم "a.t
دکتر: بهش فکرکن نظرت عوض میشه
" بعد از اینکه بهمخیانت کرد دوماه بهش فکرکردم و بعد ازش طلاق گرفتم ، هاری من قبلا فکرامو کردم ... مواظب خودتت باش "a.t
دکتر: بعدا میبینمت
در دفتر باز کرد که باهاش روبهرو شد
' وای خدایا باز این '
خواست از کنارش رد بشه که دستش گرفت
" دستم ول کن خوشم نمیاد غریبه ها بهم دست بزنن "a.t
خنده کوتاه و عصبی کرد
" غریبه ها؟ چه زود خاطراتمون یادت رفت؟ "jk
" دقیقا مثل تو ، زود فراموش میکنم(اشاره به خیانتش) "a.t
دستش از دستش کشید
خواست دوباره ازش دور شه که جلوش قرار گرفت
" دوباره مال خودم میشی پس بهتره تا اون موقع کار اشتباهی نکنی "jk
" اشتباه میکنم و ازشون درس میگیرم "a.t
از کنارش رد شد
" کاری کنی بلای جونت میشم(بلند که بشنوه) "jk
آروم ا هودش زمزمه کرد
" همین الانم بلای جونمی "a.t
۲۱.۲k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.