و یک شب که دلش گرفته بود ، نشست به حرف زدن با ما ...
و یک شب که دلش گرفته بود ، نشست به حرف زدن با ما ...
گفت : پس جهان را ملک نعمت است و ملک رحمت است و ملک عذاب ...
ملک نعمت ، تماشاست که ببینی و حیران شوی و در صورت و سیرتش غرقه باشی ...
و ملک رحمت ، معاشرت و نزدیکی است که لمس کنی و ببویی و ببوسی و بنوشی و نوازش کنی و به آغوش بفشاری ...
حرفش ناتمام ماند ، سکوت کرد و چشمانش پر شد و بعد از این که چند اقیانوس را بارید ، گفت : اما دور باد از شما ملک عذاب ، که فراق و دوری و ملامت و پشیمانی است ...
گفت : پس جهان را ملک نعمت است و ملک رحمت است و ملک عذاب ...
ملک نعمت ، تماشاست که ببینی و حیران شوی و در صورت و سیرتش غرقه باشی ...
و ملک رحمت ، معاشرت و نزدیکی است که لمس کنی و ببویی و ببوسی و بنوشی و نوازش کنی و به آغوش بفشاری ...
حرفش ناتمام ماند ، سکوت کرد و چشمانش پر شد و بعد از این که چند اقیانوس را بارید ، گفت : اما دور باد از شما ملک عذاب ، که فراق و دوری و ملامت و پشیمانی است ...
۲۱.۸k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.