آخرای سال که میشود میـروم سراغ آینه و خـود را به پـای محـ
آخرای سال که میشود میـروم سراغ آینه و خـود را به پـای محـاکمـه میـکشانم،
زل میـزنم بـه چشمانم که خـب تعـریف کن این هم یـک سال دیگه گذشـت ،
یـک سال را چگـونه گذرانـدی؟،
دل چنـد نفـر را به دســت آوردی ؟،
دل چنـد نفـر را شکسته ای ؟،
به کـدام و چـند نفـر تهمـت زدی؟،
بـه کـدام یـک از قـول هایـت که پارسال همـین وقــت به خـودت داده بودی عمـل کـردی و پایبنـد مـانـدی؟،
آیـا با ارزش تـرین دارایی زنـدگیــت که همـان " وقــت " اســت را مفـت و ارزان با روز مرگی ها تـاخـت زده ای ،
یا ازش به بهـترین شـکل بهـره بردی ؟،
اصلا به تحـویل سال فـکر کرده ای ؟،
دیده ای که همـه بلنـد میشن و روی همـدیگر را میبوسن و فـرارسیـدن سال نـو را بهم تبریـک میـگن،
بعـد یـک مهربون بلندشه و بره سراغ قاب عکسی میبوسه و دسـت میـکشه و میـگه ،
روحـت شاد مـادربزرگ،
روحـت شاد پـدر بزرگ ،
روحـت شاد مادر ،
روحـت شاد پـدر ،
روحـت شاد روحـت شاد...،
میخوام بـگم،
چشــم بهم بزنی میشـوی همـان قاب عـکـس ،
نـزدیـک عیـد اسـت و نمیـخواهم از مـرگ بـگویـم برای حضـرات ،
امـا واقعیــت من و شمـاســت بی شـک ،
ایـن واقعیــت روزگـار منـو تـوســت ،
هفـتاد ،هشـتاد سال دیــگر می شوی همـان قاب عـکس ،
شـاید هم نه قابـی نه عکسی و نه خاطره ای ،
همـین و واقعـا همیــن ،
فـرصت ها کم اســت و مـن میــگویم انـدیشه تکـانی از هـر چیزی واجبـتر اســت ،
بجـای خـانه تـکانی دل را بایـد تــکان داد ،
با قلب خـاک خـورده به استقـبال بهـار نبـاید رفــت ،
که بهـار در قامـت زنـی لـوند و زود رنـج خـواهد آمـد ،
و آنچـه او را میرنـجاند ،
نه شیشـه های تمـیز نـشده و نه خـاک روی تاقچـه ها ،
قلــب و انـدیـشه ی غبـار آلـود قلـبش را در هم میشــکنـد ،
#اندیشه برتر
#دریا دل
#صداقت پیشه در امورات
#خاصترین
زل میـزنم بـه چشمانم که خـب تعـریف کن این هم یـک سال دیگه گذشـت ،
یـک سال را چگـونه گذرانـدی؟،
دل چنـد نفـر را به دســت آوردی ؟،
دل چنـد نفـر را شکسته ای ؟،
به کـدام و چـند نفـر تهمـت زدی؟،
بـه کـدام یـک از قـول هایـت که پارسال همـین وقــت به خـودت داده بودی عمـل کـردی و پایبنـد مـانـدی؟،
آیـا با ارزش تـرین دارایی زنـدگیــت که همـان " وقــت " اســت را مفـت و ارزان با روز مرگی ها تـاخـت زده ای ،
یا ازش به بهـترین شـکل بهـره بردی ؟،
اصلا به تحـویل سال فـکر کرده ای ؟،
دیده ای که همـه بلنـد میشن و روی همـدیگر را میبوسن و فـرارسیـدن سال نـو را بهم تبریـک میـگن،
بعـد یـک مهربون بلندشه و بره سراغ قاب عکسی میبوسه و دسـت میـکشه و میـگه ،
روحـت شاد مـادربزرگ،
روحـت شاد پـدر بزرگ ،
روحـت شاد مادر ،
روحـت شاد پـدر ،
روحـت شاد روحـت شاد...،
میخوام بـگم،
چشــم بهم بزنی میشـوی همـان قاب عـکـس ،
نـزدیـک عیـد اسـت و نمیـخواهم از مـرگ بـگویـم برای حضـرات ،
امـا واقعیــت من و شمـاســت بی شـک ،
ایـن واقعیــت روزگـار منـو تـوســت ،
هفـتاد ،هشـتاد سال دیــگر می شوی همـان قاب عـکس ،
شـاید هم نه قابـی نه عکسی و نه خاطره ای ،
همـین و واقعـا همیــن ،
فـرصت ها کم اســت و مـن میــگویم انـدیشه تکـانی از هـر چیزی واجبـتر اســت ،
بجـای خـانه تـکانی دل را بایـد تــکان داد ،
با قلب خـاک خـورده به استقـبال بهـار نبـاید رفــت ،
که بهـار در قامـت زنـی لـوند و زود رنـج خـواهد آمـد ،
و آنچـه او را میرنـجاند ،
نه شیشـه های تمـیز نـشده و نه خـاک روی تاقچـه ها ،
قلــب و انـدیـشه ی غبـار آلـود قلـبش را در هم میشــکنـد ،
#اندیشه برتر
#دریا دل
#صداقت پیشه در امورات
#خاصترین
۶.۹k
۲۳ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.