part

part¹⁰⁰

جئون سرش را تکان داد و پلاستیک خوراکی‌ای که در دست داشت را روی میز کنار تخت تهیونگ گذاشت. سپس نگاهش را به دختر انداخت و گفت:
«اینارو برات خریدم، بخور.»

نگاه جئون حالا به جیمین افتاد و با همان لحن آرام و ملایم گفت:
«برای تو هم خریدم، بخور.»

پس از گفتن این‌ها، جئون با جین از اتاق بیرون رفت و درب پشت سرشان بسته شد. در سکوتی که بر اتاق حاکم بود، صدای ضربان قلب تهیونگ از دستگاه‌ها همچنان به گوش می‌رسید.

پس از اینکه درب اتاق بسته شد و جئون و جین از اتاق بیرون رفتند، جئون به سمت جین برگشت و پرسید:
«چیشده؟»

جین که هنوز کمی عصبی به نظر می‌رسید، جواب داد:
«کجا بودی؟»

جئون کمی مکث کرد و گفت:
«یکم کار داشتم، رفتم سراغشون.»

جین دستش را روی سینه گذاشت، نفس سنگینی از دلش بیرون داد و با اخم‌های درهم رفته گفت:
«جونگکوک، تو رو خوب میشناسم. بی‌دلیل ول نمیکنی بری، مخصوصا اگه ا.ت باشه. حالا بگو چیکار کردی؟»

نگاهش ثابت و جدی بود، گویی می‌خواست از جئون چیزی بشنود که تا آن لحظه پنهان کرده بود.

جئون نفسش را بیرون داد و با صدای آرام گفت:
«رفتم پیش چان.»

عصبانیت جین بیشتر شد. ناخودآگاه با صدای بلند گفت:
«تو...»
اما بعد تن صدایش را آرام کرد و ادامه داد:
«معلوم هست چه غلطی کردی؟»

جئون کمی اخم کرد و در دلش حس کرد که جین حق دارد نگران باشد. درست زمانی که می‌خواست جواب بدهد، در اتاق باز شد و جیمین و دختر بیرون آمدند. جیمین نگاهش به آنها افتاد و پرسید:
«چتونه؟»

دختر کمی نگران گفت:
«چی شده؟»

جئون، با لحن ملایمی که تلاش می‌کرد عصبانیتش را پنهان کند، جواب داد:
«چیزی نیست.» سپس به طور ناگهانی با لحن شادی گفت:
«چیزایی که خریدمو خوردید؟»

دختر با تعجب پاسخ داد:
«نه.»

جئون لبخندی زد و گفت:
«برید تو بخورید، فقط برای منم نگه داریدا.»

بعد نگاهش به جین افتاد. به سرعت بازوی او را گرفت و گفت:
«بیا بریم بیرون حرف بزنیم داداش.»

وقتی از اتاق بیرون رفتند، جیمین نگاه کرد و پرسید:
«چش شد یهو؟»

دختر با لبخندی کج و حالت شوخی گفت:
«قاط زد.»

جیمین کمی خندید و گفت:
«آره مثل اینکه»

╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤

جین دستش را کشید و با چهره‌ای شاکی گفت:
«معلوم هست چه غلطی هاااا؟»

جئون دستش را روی صورتش کشید و با اخم بزرگی که روی صورتش نشسته بود، گفت:
«داشت زیاد گوه می‌خورد، منم کَلکشو کَندم.»

لحظه‌ای سکوت کردند، سپس جین به جئون نگاه کرد و پرسید:
«درست حسابی بگو، ببینم چیکار کردی؟»
دیدگاه ها (۳)

part¹⁰¹جئون تمام ماجرا را برای جین توضیح داد، از تمام اتفاقا...

part⁹⁹_بیمارستان_تهیونگ روی تخت بیمارستان خوابیده بود، به آر...

part⁹⁸چان همچنان به زانوهایش فشار می‌آورد و هر لحظه بیشتر از...

نانا آرام انگشتش را روی یکی از کلاویه‌های پیانو گذاشت. لرزش ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط