PART12
#PART12
#خلسه
اینو گفتم بدون توجهی بهش از پله ها بالا اومدم و سریع وارد اتاقم شدم و درو بستم،با عصبانیت مشتی به دیوار کوبیدم،دوباره داشت حالم بد میشد،دکمه های اول پیراهنمو باز کردم و نفس نفس زنان به سمت کشو دراور رفتم،کشوی اول و به دنبال قرصام باز کردم،نبود،کشوی دوم و باز کردم،قرصامو برداشتم و آروم گذاشتمشون توی دهنم و به دیوار تکیه دادم و با همون حالت نشستم روی زمین.
*
(آوا)
با حنا و آرتا وارد ویلا شدیم،با دیدن دکور و چیدمان و بزرگی خونه دهنم وا شد و ناخودآگاه یه سوت از روی بزرگی و زیبایی خونه زدم و همینطور به اطرافم نگاه میکردم،یه ویلا دوبلکس که در طبقه اول یه سالن بزرگ بود که با ستون های بلند هر قسمت و جدا میکرد و توی هر قسمت بجز بقیه خونه حدود ۴ تا مبلمان و دکور کلاسیک بود،تابلو ها و اشیاء گرون قیمت،پنجره های بزرگ و پرده های ابریشمی،چلچراغ های بزرگ،یه پیانو و وسایل گرون قیمت بود که آرتا همونطوری گفت:«اگه خسته نیستی خونه رو بهت نشون بدم؟»
از داخل ظرف میوه روی میز عسلی یه سیب برداشتم و گازی بهش زدم و گفتم:«واقعا این خونه واسه آرمانه؟»
حنا جواب داد:«اره خیلی تجملاتیه نه؟»
پوزخندی زدم و گفتم:«از اینهمه تجمل آدم حالت تهوع میگیره!»
آرتا دیگه نذاشت ادامه بدیم و گفت:«خب این سالن اصلیه که به همه جای خونه راه داره،سالن روبه رو سالن مهمونی هاست»
به سمت سالن مهمونی ها رفتیم،سالن بزرگی بود با باند های بزرگ و یه سیستم خفن و پنجره های بلند با پرده های حریر و تابلو های بزرگ چراغ دار که دوباره آرتا ادامه داد:«اینجا واسه پارتی های هفتگی آرمانه»
چشمامو گرد کردم و گفتم:«پارتی های هفتگی؟»
ارتا گفت:«اره آرمان هر هفته اینجا مهمونی میگیره!و آشپزخونه اخر این سالن هست،توی آشپزخونه میز غذاخوریه و صبحونه و نهار و شام اونجا سرو میشه و توی هر اتاق یه آیفون هست که میتونی چیزایی که میخوای و به خدمتکارا و آشپزا بگی برات بیارن،خلاصه یه توضیح مختصر درمورد بقیه خونه بگم،طبقه ی بالا اتاق ها و سرویس های بهداشتی و حمام است و کتابخونه و سالن موسیقی و سینماست و سالن جلسات آرمان و البته تراس که رو به دریاست،بیرون از خونه هم دوتا سالن هست که یکیش باشگاه هست و یکیش هم گاراژ ماشین هاست که بعدا میریم میبینیمش و همینطور استخر که جلوی ویلاس و هر موقع خواستی میتونی ازشون استفاده کنی!»
حنا به جمله های آرتا اضافه کرد و گفت:«هر موقع چیزی خواستی کافیه به خدمتکارا بگی هر چیزی باشه برات فراهم میکنن!»
#رمان
#افسانه_دریای_آبی
#روباه_نه_دم
#اشتباه_من
#عاشقانه
#زیبا
#غمگین
#زن_عفت_افتخار
#زن_زندگی_آزادی
#چشم_چران_عمارت
#مستر
#بیبی_مانستر
🤍🍓. √• @Zeynab_ku
#خلسه
اینو گفتم بدون توجهی بهش از پله ها بالا اومدم و سریع وارد اتاقم شدم و درو بستم،با عصبانیت مشتی به دیوار کوبیدم،دوباره داشت حالم بد میشد،دکمه های اول پیراهنمو باز کردم و نفس نفس زنان به سمت کشو دراور رفتم،کشوی اول و به دنبال قرصام باز کردم،نبود،کشوی دوم و باز کردم،قرصامو برداشتم و آروم گذاشتمشون توی دهنم و به دیوار تکیه دادم و با همون حالت نشستم روی زمین.
*
(آوا)
با حنا و آرتا وارد ویلا شدیم،با دیدن دکور و چیدمان و بزرگی خونه دهنم وا شد و ناخودآگاه یه سوت از روی بزرگی و زیبایی خونه زدم و همینطور به اطرافم نگاه میکردم،یه ویلا دوبلکس که در طبقه اول یه سالن بزرگ بود که با ستون های بلند هر قسمت و جدا میکرد و توی هر قسمت بجز بقیه خونه حدود ۴ تا مبلمان و دکور کلاسیک بود،تابلو ها و اشیاء گرون قیمت،پنجره های بزرگ و پرده های ابریشمی،چلچراغ های بزرگ،یه پیانو و وسایل گرون قیمت بود که آرتا همونطوری گفت:«اگه خسته نیستی خونه رو بهت نشون بدم؟»
از داخل ظرف میوه روی میز عسلی یه سیب برداشتم و گازی بهش زدم و گفتم:«واقعا این خونه واسه آرمانه؟»
حنا جواب داد:«اره خیلی تجملاتیه نه؟»
پوزخندی زدم و گفتم:«از اینهمه تجمل آدم حالت تهوع میگیره!»
آرتا دیگه نذاشت ادامه بدیم و گفت:«خب این سالن اصلیه که به همه جای خونه راه داره،سالن روبه رو سالن مهمونی هاست»
به سمت سالن مهمونی ها رفتیم،سالن بزرگی بود با باند های بزرگ و یه سیستم خفن و پنجره های بلند با پرده های حریر و تابلو های بزرگ چراغ دار که دوباره آرتا ادامه داد:«اینجا واسه پارتی های هفتگی آرمانه»
چشمامو گرد کردم و گفتم:«پارتی های هفتگی؟»
ارتا گفت:«اره آرمان هر هفته اینجا مهمونی میگیره!و آشپزخونه اخر این سالن هست،توی آشپزخونه میز غذاخوریه و صبحونه و نهار و شام اونجا سرو میشه و توی هر اتاق یه آیفون هست که میتونی چیزایی که میخوای و به خدمتکارا و آشپزا بگی برات بیارن،خلاصه یه توضیح مختصر درمورد بقیه خونه بگم،طبقه ی بالا اتاق ها و سرویس های بهداشتی و حمام است و کتابخونه و سالن موسیقی و سینماست و سالن جلسات آرمان و البته تراس که رو به دریاست،بیرون از خونه هم دوتا سالن هست که یکیش باشگاه هست و یکیش هم گاراژ ماشین هاست که بعدا میریم میبینیمش و همینطور استخر که جلوی ویلاس و هر موقع خواستی میتونی ازشون استفاده کنی!»
حنا به جمله های آرتا اضافه کرد و گفت:«هر موقع چیزی خواستی کافیه به خدمتکارا بگی هر چیزی باشه برات فراهم میکنن!»
#رمان
#افسانه_دریای_آبی
#روباه_نه_دم
#اشتباه_من
#عاشقانه
#زیبا
#غمگین
#زن_عفت_افتخار
#زن_زندگی_آزادی
#چشم_چران_عمارت
#مستر
#بیبی_مانستر
🤍🍓. √• @Zeynab_ku
۶.۳k
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.