پرنس کیم
پرنس کیم
پارت پونزده
________
ویو کوک
بیرون اتاق وایستاده بود که صدای شکستن اومد سریع رفت داخل که ...
دید تهیونگ رو زمین نشسته و کف دستش زخمی شده ولی باز هم داره شیشه های شکسته گلدون رو جمع میکنه
سریع رفت سمتش
@برو کنار جمع میکنم
_نه ...دست ا.ت زخمی شده
@ا.ت نیست ته
_یا برو طبیب خبر کن از دست ا.ت داره خون میا...
هنوز حرفش تمام نشده بود. که ...
@بس کننن (داد) ...تا کی میخوای به این کارت ادامه بدی هاا ...بس کن ته بس کن
_داد نزن ا.تم میترسه (صدای ته کلا گرفته هست)
@بس کن تهیونگ ...خواهش میکنم ... بس کن ...تو دیگه اینکار ها رو نکن (بغض)
_ا.ت رفته....اون قول داده بود ولی رفت ...
محکم تو بغل کوک فرو رفت بغلی که خیلی بهش نیاز داشت
صدای گریه اش کل اتاق رو گرفته بود
@تا کی میخوای به این کار ادامه بدی هومم؟! ...میدونم دوستش داشتی ولی ...بس نیست ؟! ...
_همش تقصیر منه ...نباید به پدرم میگفتم ...ا.ت به خاطر بی احتیاطی من مرد
@بلند شو ...بلند شو بریم بیرون
_نمیخوام ...برو خودت
ویو ا.ت
نمیدونستم باید چیکار کنم الان ته کجا بود؟! داشت چیکار میکرد ؟! حالش خوبه؟! همه سوال های بود که تو ذهنم میچرخید
#جیمین: ا.ت ...بیا بریم بیرون یونا میگه
+میشه شما برید؟!
@نه دختر ...یالا پاشو دیگه بدو
+(خنده) اومدم
همراه با جیمین و یونگی رفتیم بازار های ژاپن رو گشتیم واقعا خیلی قشنگ بود
کلی وسیله خریده بودن ....لباس زیور آلات خوراکی ...مخصوصا جیمین که برای من و لیا انگشتر خرید
رفتیم تو خونه
ویو تهیونگ
کنج اتاق نشسته بود ....چرا ا.ت مرد ؟! کی ا.ت رو کشت ؟! کم کم بغضش گرفته بود. که کوک وارد شد
@باز داری گریه میکنی !
_ا.تم رفته میفهمی ؟!
@بس کن
از روی زمین بلند شد و سمت کوک رفت محکم هلش داد ولی...مگه دست هاش زور داشت ؟! یه هفته بود هیچی نخورده بود ...کوک یه قدم عقب رفت فقط
_ا.ت مرده بعد تو انقدر بی خیالی ...برو بیرون ...بروو
همینجوری کوک رو هل میداد که کوک محکم دست هایش رو گرفت
@گفتم بس کنن(داد) ...خیلی احمقی به جای اینکه دنبال قاتل ا.ت بگردی ...به جای اینکه دنبال این بگردی کی ا.ت رو کشته چیکار کردی؟! ...یه گوشه نشستی و توهم میزنی ...به خودت بیا فهمیدی ؟!
آنقدر عصبی بود که حالیش نبود چیکار میکنه ته رو آروم هل داد که باعث افتادنش شد
و از اتاق رفت بیرون ...
کوک راست میگفت ...باید ببینم کی ا.ت رو کشته تا جنازه شو تیکه تیکه کنم ....بلند شد و یه دوش گرفت و لباس هاش رو عوض کرد
و رفت بیرون ...کوک رو دید که شمشیرش رو دستش گرفت بود و صاف ایستاده بود
رفت کنارش وایستاد
_من گشنمه ...اگر ما رو نمیخوری (این یه نوع تیکه هست (کنایه)). بریم غذا بخوریم
کوک برگشت نگاهی به ته کرد
لبخندی زد و گفت
@خوبه که عقلت رو به کار انداختی
که ....
نظر یادت نره رفیق !
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#TAEHYUNG#fake
پارت پونزده
________
ویو کوک
بیرون اتاق وایستاده بود که صدای شکستن اومد سریع رفت داخل که ...
دید تهیونگ رو زمین نشسته و کف دستش زخمی شده ولی باز هم داره شیشه های شکسته گلدون رو جمع میکنه
سریع رفت سمتش
@برو کنار جمع میکنم
_نه ...دست ا.ت زخمی شده
@ا.ت نیست ته
_یا برو طبیب خبر کن از دست ا.ت داره خون میا...
هنوز حرفش تمام نشده بود. که ...
@بس کننن (داد) ...تا کی میخوای به این کارت ادامه بدی هاا ...بس کن ته بس کن
_داد نزن ا.تم میترسه (صدای ته کلا گرفته هست)
@بس کن تهیونگ ...خواهش میکنم ... بس کن ...تو دیگه اینکار ها رو نکن (بغض)
_ا.ت رفته....اون قول داده بود ولی رفت ...
محکم تو بغل کوک فرو رفت بغلی که خیلی بهش نیاز داشت
صدای گریه اش کل اتاق رو گرفته بود
@تا کی میخوای به این کار ادامه بدی هومم؟! ...میدونم دوستش داشتی ولی ...بس نیست ؟! ...
_همش تقصیر منه ...نباید به پدرم میگفتم ...ا.ت به خاطر بی احتیاطی من مرد
@بلند شو ...بلند شو بریم بیرون
_نمیخوام ...برو خودت
ویو ا.ت
نمیدونستم باید چیکار کنم الان ته کجا بود؟! داشت چیکار میکرد ؟! حالش خوبه؟! همه سوال های بود که تو ذهنم میچرخید
#جیمین: ا.ت ...بیا بریم بیرون یونا میگه
+میشه شما برید؟!
@نه دختر ...یالا پاشو دیگه بدو
+(خنده) اومدم
همراه با جیمین و یونگی رفتیم بازار های ژاپن رو گشتیم واقعا خیلی قشنگ بود
کلی وسیله خریده بودن ....لباس زیور آلات خوراکی ...مخصوصا جیمین که برای من و لیا انگشتر خرید
رفتیم تو خونه
ویو تهیونگ
کنج اتاق نشسته بود ....چرا ا.ت مرد ؟! کی ا.ت رو کشت ؟! کم کم بغضش گرفته بود. که کوک وارد شد
@باز داری گریه میکنی !
_ا.تم رفته میفهمی ؟!
@بس کن
از روی زمین بلند شد و سمت کوک رفت محکم هلش داد ولی...مگه دست هاش زور داشت ؟! یه هفته بود هیچی نخورده بود ...کوک یه قدم عقب رفت فقط
_ا.ت مرده بعد تو انقدر بی خیالی ...برو بیرون ...بروو
همینجوری کوک رو هل میداد که کوک محکم دست هایش رو گرفت
@گفتم بس کنن(داد) ...خیلی احمقی به جای اینکه دنبال قاتل ا.ت بگردی ...به جای اینکه دنبال این بگردی کی ا.ت رو کشته چیکار کردی؟! ...یه گوشه نشستی و توهم میزنی ...به خودت بیا فهمیدی ؟!
آنقدر عصبی بود که حالیش نبود چیکار میکنه ته رو آروم هل داد که باعث افتادنش شد
و از اتاق رفت بیرون ...
کوک راست میگفت ...باید ببینم کی ا.ت رو کشته تا جنازه شو تیکه تیکه کنم ....بلند شد و یه دوش گرفت و لباس هاش رو عوض کرد
و رفت بیرون ...کوک رو دید که شمشیرش رو دستش گرفت بود و صاف ایستاده بود
رفت کنارش وایستاد
_من گشنمه ...اگر ما رو نمیخوری (این یه نوع تیکه هست (کنایه)). بریم غذا بخوریم
کوک برگشت نگاهی به ته کرد
لبخندی زد و گفت
@خوبه که عقلت رو به کار انداختی
که ....
نظر یادت نره رفیق !
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#TAEHYUNG#fake
۹.۶k
۱۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.