رمان ملک قلبم
رمان ملک قلبم
پارت ۵۶
.... فردا صبح ....
دیانا، پاشدم صبحونه آماده کردم میخواستم برم ارسلان و بیدار کنم که جلوی خودم دیدمش او جناب سحرخيز صبح بخیر
ارسلان، صبح بخیر
دیانا، چه خبره
ارسلان، هیچی مگه قراره چیزی بشه
دیانا، نمیدونم هیچوقت تا من داد نزنم سرت بیدار نمیشی
ارسلان، دیگه بغلش کردم
دیانا، ارسلان اینجوری نبرم پایین
ارسلان، چرا
دیانا، خواهش میکنم
ارسلان، هوف
دیانا، بیا بریم یه صحبونه ای درست کردم که
ارسلان، به به دیانا خانم چه کرده خوشگل خانم چیکار کرده
دیانا، قربونت برم
ارسلان، خدا نکنه عزیزم
.... بعد صبحانه ....
پارت ۵۶
.... فردا صبح ....
دیانا، پاشدم صبحونه آماده کردم میخواستم برم ارسلان و بیدار کنم که جلوی خودم دیدمش او جناب سحرخيز صبح بخیر
ارسلان، صبح بخیر
دیانا، چه خبره
ارسلان، هیچی مگه قراره چیزی بشه
دیانا، نمیدونم هیچوقت تا من داد نزنم سرت بیدار نمیشی
ارسلان، دیگه بغلش کردم
دیانا، ارسلان اینجوری نبرم پایین
ارسلان، چرا
دیانا، خواهش میکنم
ارسلان، هوف
دیانا، بیا بریم یه صحبونه ای درست کردم که
ارسلان، به به دیانا خانم چه کرده خوشگل خانم چیکار کرده
دیانا، قربونت برم
ارسلان، خدا نکنه عزیزم
.... بعد صبحانه ....
۸.۰k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.