رمان ملک قلبم
رمان ملک قلبم
پارت ۵۵
دیانا، ارسلان
ارسلان، بله
دیانا، گشنمه
ارسلان، یه ۲۰ دقیقه دیگه آماده میشه
دیانا، اوکی
... ۲۰ دقیقه دیگه ...
ارسلان، میز و چیدم رفتم پشت مبل میخواستم بترسونمش
پخ
دیانا، آخ قلبم مردم ارسلان بیشعور
ارسلان، غذا درست کردم عوض دستت
دردنکنته،،بغض ساختگی،،
دیانا، عه مگه پسرم بغض میکنه خوب ترسیدم ببخشید
ارسلان، خوب بریم غذا بخوریم
دیانا، باشه
.. بعد غذا ..
ارسلان، غذا رو خوردیم نشستیم رو کاناپه داشت فیلم ترکی نشون میداد پاشو بریم بخوابیم
دیانا، نه
ارسلان، ساعتو نگاه کن ۱۲
دیانا، چقدر زود گذشت نمیخوام
ارسلان،عسلم بیا بریم بخوابیم
دیانا، بریم
ارسلان، روی تخت دراز کشیدم
دیانا، رفتم تو تخت دراز کشیدم پشتم به ارسلان بود
ارسلان، دستمو دور کمرش حلقه کردم گفتم بخواب فرشته کوچولو
دیانا، شب بخیر آقای جذاب
پارت ۵۵
دیانا، ارسلان
ارسلان، بله
دیانا، گشنمه
ارسلان، یه ۲۰ دقیقه دیگه آماده میشه
دیانا، اوکی
... ۲۰ دقیقه دیگه ...
ارسلان، میز و چیدم رفتم پشت مبل میخواستم بترسونمش
پخ
دیانا، آخ قلبم مردم ارسلان بیشعور
ارسلان، غذا درست کردم عوض دستت
دردنکنته،،بغض ساختگی،،
دیانا، عه مگه پسرم بغض میکنه خوب ترسیدم ببخشید
ارسلان، خوب بریم غذا بخوریم
دیانا، باشه
.. بعد غذا ..
ارسلان، غذا رو خوردیم نشستیم رو کاناپه داشت فیلم ترکی نشون میداد پاشو بریم بخوابیم
دیانا، نه
ارسلان، ساعتو نگاه کن ۱۲
دیانا، چقدر زود گذشت نمیخوام
ارسلان،عسلم بیا بریم بخوابیم
دیانا، بریم
ارسلان، روی تخت دراز کشیدم
دیانا، رفتم تو تخت دراز کشیدم پشتم به ارسلان بود
ارسلان، دستمو دور کمرش حلقه کردم گفتم بخواب فرشته کوچولو
دیانا، شب بخیر آقای جذاب
۱۲.۰k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.