فیک جونگکوک:تاته مائه
فیکجونگکوک:تاتهمائه
part⁴⁰
" هی ادا مو در نیار "a.t
دستشو از روی شوخی مشت کرد و بالا آورد
جئون دوتا دستشو بالا آورد و حالت تسلیم گرفت
" باشه باشه من تسلیم "jk
" هی بلند شو بریم به بقیه بگیم "a.t
" اونا میدونن بهشون گفتم "jk
"مثل اینکه فقط من خبر نداشتم "a.t
" نه اونا هم الان فهمیدن "jk
"آهان خوبه "a.t
" خیلی خوب حالا وقتشه "jk
" وقت چی؟ "a.t
" وقت رفع دل تنگی ، اینطور نیست! "jk
" روش دل تنگی تو زیادی ناجوره "a.t
روش خیمه زد
" هی نکن صدامونو میشنون "a.t
" همه شونو رد کردم رفتن ... "jk
سرشو نزدیکش کرد
فاصله شو کمتر از یک سانتی متر بود
" ... الان فقط منو توعیم "jk
فاصله یک سانتی متر شکست
لب هاش روی لب هاش قرار داد
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
[( اگه جنبهای اسمات خوندن ندارید و یا دوست ندارید از این جا به بعد تا آخر نخونید از اینجا به بعد تا پایان این پارت اسمات هست من هشدار رو دادم 💫 )]
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
وحشیانه مک میزد
زبونشو وارد دهانش کرد
مک های عمیقی از لب هاش میگرفت
به قدری که طعم خون حس کرد
دختر دستش روی کت جئون گذاشت و از تنش خارج کرد
دکمه های پیرهنش باز کرد و بدن هیکلی جئون نمایان شد
دستش زیر کمر ظریف دختر برد و بالا آورد
از لب هاش دل کند
پیرهنشو از بدنش بیرون آورد
بر گردنش مارک های عمیق و محکم میگذاشت
از گردنش پایین امد تا رسید به سینهاَش
سوتینش از بدنش بیرون آورد
با یه دستش سینه شو فشار میداد و دیگری مک میزد
زانوشو محکم روی پوصی زد که ناله دختر بلند تر شد
زانوشو روی پوصی تکون میداد و این کار باعث میشد بیشتر از قبل خمار و حشری تر بشه
تحملش تاق شد
بلند شد
کمربند شو باز کرد
شلوار و لباس زیر دختر با یه حرکت از بدنش بیرون آورد
زیپ شلوارشو باز کرد دیک بیرون آورد و توی دستش گرفت
" نمیخوای که یهوی انجامش بدی(ترس و لرز) "a.t
صورتشو نزدیکش کرد و با چشمایی خمارش که میشد حشری بودنش فهمید بهش نگاه کرد
و با صدای بَم لب زد
" بنظرت میتونم بیشتر از این تحمل کن "jk
دستش روی پوصی گذاشت
" نه نه نمیشه "a.t
بی قرار شده بود و با دیدن تن لخت دختر بی قرار تر
دستش از جلوی پوصی برداشت و با کمربندش که بازش کرده بود دستش بالا سرش بست
دیک توی دستش گرفت و بدون زرهای رحم داخلش کرد
جیغ بلندی کشید و اشکاش سرازیر شدن
بعد از این همه مدت تجربه این درد سخته ولی دور از حق دلش براش تنگ شده بود
ضربه هاش هر لحظه به اوج میرسید و محکم تر ضربه میزد
ناله های دختر از قبل بیشتر هورمونی میکرد و این یعنی وحشی تر از هر لحظه ی که میگذشت
part⁴⁰
" هی ادا مو در نیار "a.t
دستشو از روی شوخی مشت کرد و بالا آورد
جئون دوتا دستشو بالا آورد و حالت تسلیم گرفت
" باشه باشه من تسلیم "jk
" هی بلند شو بریم به بقیه بگیم "a.t
" اونا میدونن بهشون گفتم "jk
"مثل اینکه فقط من خبر نداشتم "a.t
" نه اونا هم الان فهمیدن "jk
"آهان خوبه "a.t
" خیلی خوب حالا وقتشه "jk
" وقت چی؟ "a.t
" وقت رفع دل تنگی ، اینطور نیست! "jk
" روش دل تنگی تو زیادی ناجوره "a.t
روش خیمه زد
" هی نکن صدامونو میشنون "a.t
" همه شونو رد کردم رفتن ... "jk
سرشو نزدیکش کرد
فاصله شو کمتر از یک سانتی متر بود
" ... الان فقط منو توعیم "jk
فاصله یک سانتی متر شکست
لب هاش روی لب هاش قرار داد
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
[( اگه جنبهای اسمات خوندن ندارید و یا دوست ندارید از این جا به بعد تا آخر نخونید از اینجا به بعد تا پایان این پارت اسمات هست من هشدار رو دادم 💫 )]
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
وحشیانه مک میزد
زبونشو وارد دهانش کرد
مک های عمیقی از لب هاش میگرفت
به قدری که طعم خون حس کرد
دختر دستش روی کت جئون گذاشت و از تنش خارج کرد
دکمه های پیرهنش باز کرد و بدن هیکلی جئون نمایان شد
دستش زیر کمر ظریف دختر برد و بالا آورد
از لب هاش دل کند
پیرهنشو از بدنش بیرون آورد
بر گردنش مارک های عمیق و محکم میگذاشت
از گردنش پایین امد تا رسید به سینهاَش
سوتینش از بدنش بیرون آورد
با یه دستش سینه شو فشار میداد و دیگری مک میزد
زانوشو محکم روی پوصی زد که ناله دختر بلند تر شد
زانوشو روی پوصی تکون میداد و این کار باعث میشد بیشتر از قبل خمار و حشری تر بشه
تحملش تاق شد
بلند شد
کمربند شو باز کرد
شلوار و لباس زیر دختر با یه حرکت از بدنش بیرون آورد
زیپ شلوارشو باز کرد دیک بیرون آورد و توی دستش گرفت
" نمیخوای که یهوی انجامش بدی(ترس و لرز) "a.t
صورتشو نزدیکش کرد و با چشمایی خمارش که میشد حشری بودنش فهمید بهش نگاه کرد
و با صدای بَم لب زد
" بنظرت میتونم بیشتر از این تحمل کن "jk
دستش روی پوصی گذاشت
" نه نه نمیشه "a.t
بی قرار شده بود و با دیدن تن لخت دختر بی قرار تر
دستش از جلوی پوصی برداشت و با کمربندش که بازش کرده بود دستش بالا سرش بست
دیک توی دستش گرفت و بدون زرهای رحم داخلش کرد
جیغ بلندی کشید و اشکاش سرازیر شدن
بعد از این همه مدت تجربه این درد سخته ولی دور از حق دلش براش تنگ شده بود
ضربه هاش هر لحظه به اوج میرسید و محکم تر ضربه میزد
ناله های دختر از قبل بیشتر هورمونی میکرد و این یعنی وحشی تر از هر لحظه ی که میگذشت
۲۱.۲k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.