هایا سعی داشت ازش جدا بشه اما تهیونگ به کارش ادامه داد
هایا سعی داشت ازش جدا بشه اما تهیونگ به کارش ادامه داد
*حرومزاده تو منو نابود کردیییی
تهیونگ از هایا جدا شد و سمت هناو گفت
_فهمیدی که دوست ندارم؟
حال من خوب نبود
فهمیدم دوستمم هم از طرف این گرگ وحشی زخم خورده رفتم جلو دستش و باز کردم
روبه تهیونگ گفتم
+فردا توی دادگاه طلاق میبینمت آقای کیم تهیونگ
آقای پارکککککک
&بله خانم
+لطفا آقا رو راهنمایی کنید
تهیونگ و انداختن بیرون کنار هناو نشستم و گفتم
+سیگار میخوای؟
*نمیکشم
+باشه
با بغض گفتم
+یادته بهت میگفتم تهیونگ و چقدر دوست دارم اما تو اونو از من گرفتی
ازت ممنونم که آشغال من رو برداشتی
بلند شدم از اونجا اومدم بیرون روبه آقای پارک گفتم
+دختره رو توجیه میکنید و بعد میبرید دم در خونش ولش میکنید
&چشم خانم
.........
رسیدم خونه همه رفته بودن
رفتم از تو یخچال مشروب و برداشتم بطری رو سر کشیدم
بغض داشت خفم میکرد
دستم که باند پیچی بود و باز کردم
از حرص لیوانایی که روی میز بود همشون رو پرت کردم روی زمین
+ازت متنفرمممممم
با گریه باز شیشه مشروب و سر کشیدم که صدای تهیونگ اومد
_چیکارداری....
+ازت متنفرم برای چی تن دادی به این ازدواج تو که با هناو داشتی زندگی میکردی
_ چی داری...
+ من تازه فراموشت کرده بودم فقط برو بیروننننننننن....
حمله عصبی داشت میومد سراغم
روی زانو هام افتادم
شکسته بودم بد هم شکسته بودم...
سرفه کردم که سرفه ام همراه با خون بود
آخرین تصویری که یادم بود دویدن تهیونگ سمتم بود
تهیونگ
هایا مجنون شده بود
خون توی دستش و که دیدم ترسیدم
یعنی انقدر شکسته بودمش؟
با ترس رفتم جلو که یاد حرف پدرم افتادم
[وقتی رفتم جلو مادرت دیگه نبضش نمیزد]
_ه..ها...هایا
_هایا بیدار شو غلط کردم...
*حرومزاده تو منو نابود کردیییی
تهیونگ از هایا جدا شد و سمت هناو گفت
_فهمیدی که دوست ندارم؟
حال من خوب نبود
فهمیدم دوستمم هم از طرف این گرگ وحشی زخم خورده رفتم جلو دستش و باز کردم
روبه تهیونگ گفتم
+فردا توی دادگاه طلاق میبینمت آقای کیم تهیونگ
آقای پارکککککک
&بله خانم
+لطفا آقا رو راهنمایی کنید
تهیونگ و انداختن بیرون کنار هناو نشستم و گفتم
+سیگار میخوای؟
*نمیکشم
+باشه
با بغض گفتم
+یادته بهت میگفتم تهیونگ و چقدر دوست دارم اما تو اونو از من گرفتی
ازت ممنونم که آشغال من رو برداشتی
بلند شدم از اونجا اومدم بیرون روبه آقای پارک گفتم
+دختره رو توجیه میکنید و بعد میبرید دم در خونش ولش میکنید
&چشم خانم
.........
رسیدم خونه همه رفته بودن
رفتم از تو یخچال مشروب و برداشتم بطری رو سر کشیدم
بغض داشت خفم میکرد
دستم که باند پیچی بود و باز کردم
از حرص لیوانایی که روی میز بود همشون رو پرت کردم روی زمین
+ازت متنفرمممممم
با گریه باز شیشه مشروب و سر کشیدم که صدای تهیونگ اومد
_چیکارداری....
+ازت متنفرم برای چی تن دادی به این ازدواج تو که با هناو داشتی زندگی میکردی
_ چی داری...
+ من تازه فراموشت کرده بودم فقط برو بیروننننننننن....
حمله عصبی داشت میومد سراغم
روی زانو هام افتادم
شکسته بودم بد هم شکسته بودم...
سرفه کردم که سرفه ام همراه با خون بود
آخرین تصویری که یادم بود دویدن تهیونگ سمتم بود
تهیونگ
هایا مجنون شده بود
خون توی دستش و که دیدم ترسیدم
یعنی انقدر شکسته بودمش؟
با ترس رفتم جلو که یاد حرف پدرم افتادم
[وقتی رفتم جلو مادرت دیگه نبضش نمیزد]
_ه..ها...هایا
_هایا بیدار شو غلط کردم...
- ۸.۱k
- ۲۰ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط