جذام سمت چپ قلبم را خورده و دیگر نمی توانم کسی را دوست دا
جذام سمت چپ قلبم را خورده و دیگر نمی توانم کسی را دوست داشته باشم ...
همین قدر از قصه را گفت و بعد سمت چپ قلبش با فکر کردن به کتف برهنه ی زنی در دوردست ، سرخ و گرم تپید ...
با خودش فکر کرد برخی زن ها جادوگرند ، حتی جذام را هم درمان می کنند ، کافی است لبخند بزنند و سرشان را کج کنند و نگاهت کنند و اسم کوچکت را صدا بزنند و یک میم بچسبانند آخرش ، تا تمام سلولهای مرده روحت برقصند ...
حیف و صد حیف که دیریابند و و کم یاب مثل نسیم خنک شهریور به سادگی رد
می شوند و دور می شوند و باز قلب می ماند و جذام لعنتیش ...
همین قدر از قصه را گفت و بعد سمت چپ قلبش با فکر کردن به کتف برهنه ی زنی در دوردست ، سرخ و گرم تپید ...
با خودش فکر کرد برخی زن ها جادوگرند ، حتی جذام را هم درمان می کنند ، کافی است لبخند بزنند و سرشان را کج کنند و نگاهت کنند و اسم کوچکت را صدا بزنند و یک میم بچسبانند آخرش ، تا تمام سلولهای مرده روحت برقصند ...
حیف و صد حیف که دیریابند و و کم یاب مثل نسیم خنک شهریور به سادگی رد
می شوند و دور می شوند و باز قلب می ماند و جذام لعنتیش ...
۲۱.۸k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.