گرگ و میش بود هوا ، نه گرگ گرگ نه میش میش دقیقا شکل روزگا
گرگ و میش بود هوا ، نه گرگ گرگ نه میش میش دقیقا شکل روزگار ما ، کمی لبخند و کمی بغض ، متناوب ...
پیرمرد تکیده افغانستانی با جاروی دسته بلندش داشت پوست زخمی شهر را نوازش می کرد و زیرلب آواز میخواند ...
صورتش ، مثل صورت یک نهنگ نشسته به ساحل ، تندیس اندوه بود ...
کنارش ایستادم ، هدفون را برداشتم از گوشم و گفتم خسته نباشی ، لبخند زد و گفت مانده نباشی ، گفتم چی میخوندی رییس ؟ پیرمرد طوری نگاهم کرد که برای سیصد و شصت و پنج روز غمبارگی کافی بود،
گفت لالایی بچه بودم مادرم میخواند ...
و بعد انگار که من روح سرگردان شرور سپیده دم باشم ، به سرعت از من دور شد ...
به خودم گفتم لال قدم بزن ، نمیمیری اگر در این شهر خواب زده راه نروی و آدم ها را یاد هرچه ندارند نیندازی ...
پیرمرد تکیده افغانستانی با جاروی دسته بلندش داشت پوست زخمی شهر را نوازش می کرد و زیرلب آواز میخواند ...
صورتش ، مثل صورت یک نهنگ نشسته به ساحل ، تندیس اندوه بود ...
کنارش ایستادم ، هدفون را برداشتم از گوشم و گفتم خسته نباشی ، لبخند زد و گفت مانده نباشی ، گفتم چی میخوندی رییس ؟ پیرمرد طوری نگاهم کرد که برای سیصد و شصت و پنج روز غمبارگی کافی بود،
گفت لالایی بچه بودم مادرم میخواند ...
و بعد انگار که من روح سرگردان شرور سپیده دم باشم ، به سرعت از من دور شد ...
به خودم گفتم لال قدم بزن ، نمیمیری اگر در این شهر خواب زده راه نروی و آدم ها را یاد هرچه ندارند نیندازی ...
۲۳.۸k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.