فریبp1
فریبp1
ناخون های گیلاسی رنگش رو رو لبه لیوان شرابش کشید
همینطور که منتظر بود قدم های کسی رو حس کرد و با چشماش رد در رو گرفت و منتظر نگاه کرد و با دیدن جسم زیبا و درخشان جونگ کوک نیش خندی زد و اروم از جاش پا شد و کنار میز ایستاد
کوک وارد رستورانی که حتی از لابیش معلوم بود چقد گرون خاص بود شد پیش خدمت کت کوک رو گرفت و به سمت میزی اشاره کرد کوک با دیدن زنی قد بلند زیبا لبخندی زد و نزدیک زن شد
_سلام جونگ کوک شی ممنون که دعوتم رو قبول کردید
_سلام ات شی باعث افتخاره که من رو به صرف شام دعوت کردید
زن با اشاره به صندلی رو به روش گفت
_لطفا بشینید
کوک معذب بود شاید از قدرت و موقعیت مکانی زن روبه روش بود
بعد سفارش غذا کوک نفس عمیقی کشید و گفت
_درباره دلیل دعوتتون کنجکاوم
زن با درخششی که توی چشماش بود گفت
_اوه درسته دعوتتون کردم برای شام خوردن چون
کوک نزاشت حرف زن کامل شه و بلافاصله گفت
_اگه درباره کاره که معذرت میخوام ی مدتی میخوام استراحت کنم و اگه میخواید باهم قرار بزاریم باید بگم که
زن خنده ای کرد و گفت
_از اعتماد به نفستون خوشم اومد و اینکه نه درباره کاره و نه قراره گذاشتن برای همین لطفا اشتباه برداشت نکنین
کوک ابروی بالا انداخت و گفت
_پس برای چی دعوتم کردید؟
_راستش من فن شمام
_بله؟ زن با لبخند زیبای ادامه داد _من فنتم ولی نمیخواستم ی فن عادی باشم که تو فن متینگ یا تو خیابون ازتون عکسو امضا بگیره برا همین دعوتتون کردم برای شام
____________
غذا داشت تموم میشد و تا اون موقع سکوت وحشتناکی بین این دو بود که کوک این سکوت رو شکست و گفت
_ گفتید فنم هستید چند وقته؟
زن با اطمینان کامل جواب داد
_۱۶یا ۱۷سال از همون اوایل دبیو تون فنتونم تا اونجایی که یادمه ۱۱یا ۱۲سالم بود از همون موقع شیفته استایلتون اخلاقتون دقیقا تایپمید
کوک با کلمه اخر سرفه ای کرد و تو چشمای زن نگاه کرد برای لحظه ای این دو نفر تو چشمای هم نگاه کردن و دنیای عجیبی دیدن چشمای خرگوشی کوک با چشمای ببری زن زیبای عجیبی داشت
ناخون های گیلاسی رنگش رو رو لبه لیوان شرابش کشید
همینطور که منتظر بود قدم های کسی رو حس کرد و با چشماش رد در رو گرفت و منتظر نگاه کرد و با دیدن جسم زیبا و درخشان جونگ کوک نیش خندی زد و اروم از جاش پا شد و کنار میز ایستاد
کوک وارد رستورانی که حتی از لابیش معلوم بود چقد گرون خاص بود شد پیش خدمت کت کوک رو گرفت و به سمت میزی اشاره کرد کوک با دیدن زنی قد بلند زیبا لبخندی زد و نزدیک زن شد
_سلام جونگ کوک شی ممنون که دعوتم رو قبول کردید
_سلام ات شی باعث افتخاره که من رو به صرف شام دعوت کردید
زن با اشاره به صندلی رو به روش گفت
_لطفا بشینید
کوک معذب بود شاید از قدرت و موقعیت مکانی زن روبه روش بود
بعد سفارش غذا کوک نفس عمیقی کشید و گفت
_درباره دلیل دعوتتون کنجکاوم
زن با درخششی که توی چشماش بود گفت
_اوه درسته دعوتتون کردم برای شام خوردن چون
کوک نزاشت حرف زن کامل شه و بلافاصله گفت
_اگه درباره کاره که معذرت میخوام ی مدتی میخوام استراحت کنم و اگه میخواید باهم قرار بزاریم باید بگم که
زن خنده ای کرد و گفت
_از اعتماد به نفستون خوشم اومد و اینکه نه درباره کاره و نه قراره گذاشتن برای همین لطفا اشتباه برداشت نکنین
کوک ابروی بالا انداخت و گفت
_پس برای چی دعوتم کردید؟
_راستش من فن شمام
_بله؟ زن با لبخند زیبای ادامه داد _من فنتم ولی نمیخواستم ی فن عادی باشم که تو فن متینگ یا تو خیابون ازتون عکسو امضا بگیره برا همین دعوتتون کردم برای شام
____________
غذا داشت تموم میشد و تا اون موقع سکوت وحشتناکی بین این دو بود که کوک این سکوت رو شکست و گفت
_ گفتید فنم هستید چند وقته؟
زن با اطمینان کامل جواب داد
_۱۶یا ۱۷سال از همون اوایل دبیو تون فنتونم تا اونجایی که یادمه ۱۱یا ۱۲سالم بود از همون موقع شیفته استایلتون اخلاقتون دقیقا تایپمید
کوک با کلمه اخر سرفه ای کرد و تو چشمای زن نگاه کرد برای لحظه ای این دو نفر تو چشمای هم نگاه کردن و دنیای عجیبی دیدن چشمای خرگوشی کوک با چشمای ببری زن زیبای عجیبی داشت
۴.۷k
۱۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.