یکی مرا ضعیف میداند و دیگری کوه قدرت
یکی مرا ضعیف میداند و دیگری کوه قدرت..
صرفا چون ، بار چندین تنُیِ درد را همواره با اشکهایَم حمل میکنم.
یکی مرا زیر بارِ ضرباتِ دستانش له میکندو دیگری با نوازش هایَش مرا به خواب میبرد..
صرفا چون ، بنفش گیسهایَم را بریدهام.
یکی القابِ دلخواهش را بر پیشانیام میچسباند و دیگری مرا ان بانویِ مهربانِ قصه ها فرا میخواند..
صرفا چون ، با اخرین توانم به هرچیزی چنگ زدم و زنده ماندم.
.
هرکس طوری مرا قضاوت میکند و من ماندهام و کوهی از بارِ رنج هایِ بیپایان که نمیدانم دیگر اشک از کجا اورم که ریزم و جاده را تا کجا ادامه دهم که پایانش را ببینم..
صرفا چون ، بار چندین تنُیِ درد را همواره با اشکهایَم حمل میکنم.
یکی مرا زیر بارِ ضرباتِ دستانش له میکندو دیگری با نوازش هایَش مرا به خواب میبرد..
صرفا چون ، بنفش گیسهایَم را بریدهام.
یکی القابِ دلخواهش را بر پیشانیام میچسباند و دیگری مرا ان بانویِ مهربانِ قصه ها فرا میخواند..
صرفا چون ، با اخرین توانم به هرچیزی چنگ زدم و زنده ماندم.
.
هرکس طوری مرا قضاوت میکند و من ماندهام و کوهی از بارِ رنج هایِ بیپایان که نمیدانم دیگر اشک از کجا اورم که ریزم و جاده را تا کجا ادامه دهم که پایانش را ببینم..
- ۳.۹k
- ۱۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط