این روزها حال غریبی دارد دلم اما باید شعری بنویسم

این روزها حال غریبی دارد دلم ....اما باید شعری بنویسم
از قسمت غم انگیز تنهایی بی پناهی آست
اینکه یک شب یک روز یک جای دلت بخواهد از همه ی دردهای دنیا پناه ببری به آغوشی به نوازشی به گفتگوی درست میشود از صبوری دیداری و هیچ کس جای جهانت نباشد🥀و بار دنیا و آدمهایش بیفتد روی شانه های نحیف
به هر طرف که نگاه کنی آیه های عذاب به سمتت دوان باشد پناه باش بقدر بضاعت دلت
عالم و آدم را مراقبت کنی وکسی نباشد که بارت را از شانه هایت بردارد
تنهایی چقدر بی پناهی ست
کجای خدا 🥀🥀🥀🥀😔😔😔
دیدگاه ها (۲)

دردهای که در پنج شنبه نوشته میشود غرش بغض سرد و صدای دلتنگی ...

کسی تو را نگفته بود که زیادی هرچیز آدمی را نابود میکند من بع...

چه باید کرد با قلبی که در حفره های تاریکش یاد کسی می‌تپد چگو...

ای که چشمت خنجر جوشان اشعار من است خالق شعر و غزل در دشت افک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط