نفس اش بند دلش تنگ چه باید می کرد

نفس اش بند دلش تنگ چه باید می کرد
شیشه ای در به در سنگ چه باید می کرد

از طلا بود و طلا زاده ولی این آخر
آهنی بود پُر از زنگ چه باید می کرد

سازی از کوک بیفتد دل استادش آخ
ساز ناکوک و بد آهنگ چه باید می کرد

اسبی از خسته ترین راه عطش آمده بود
مانده تا آب دو فرسنگ چه باید می کرد

روح چنگیزی یک مرد شبیخون خورده
بجز آشوب بجز جنگ چه باید می کرد

مثل آن رند که حافظ سخن از او می راند
بین این مردم صد رنگ چه باید می کرد

همه ی هم و غمش بر سر این بود که تا
نپذیرد رغم ننگ چه باید می کرد-

درد در رگ رگ اعضای تنش می جوشید
درد می گفت مگر بنگ چه باید می کرد

نفسی بود و دلی بود و سوالی موهوم
نفسش بند دلش تنگ چه باید می کرد...

#خاصترین
دیدگاه ها (۲)

انبوه اندوهی که در من جا گرفته حال منِ دور از تو را، حالا گر...

تند نه آرام نه ! نبضم پریشان می زنداز هوای سینه ام پیداست با...

✍#پند_زیبامخفی کن پیش دزد ، مالت راپیش فقیر ، ثروتت راپیش اس...

زني از خانه بيرون آمد و سه پيرمرد را با چهره های زیبا جلوي د...

نفس اش بند دلش تنگ چه باید می کردشیشه ای در به در سنگ چه بای...

سه پارتی تهیونگ ( در آغوش تو ) پارت یک

چپتر ۱۰ _ سقوط سایهسال ها از روزی که باربارا دوباره به دنیا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط