برای ماندن او

برای ماندن او
همچون سربازی زخمی
با آخرین رمق جنگیدم
اما دریغ...
هیچ دستی برای نگه‌داشتنم دراز نشد.
من، پناه بی‌پناهان شدم
زخم‌های تنهایی دیگران را مرهم نهادم،
اما خود
در عمیق‌ترین باتلاق غربت،
بی‌صدا فرو رفتم
آن‌چنان خاموش،
که حتی نبودنم نیز
به چشم هیچ‌کس نیامد
دیدگاه ها (۰)

هیچ‌کس نفهمید پشت آن سکوت سنگین چه طوفانی خوابیده بودهمه از ...

خستگی‌ام شبیه بارانی‌ست بی‌پایان، بارانی که هیچ آفتابی را مج...

"وجود بر ماهیت تقدم دارد"انسان نخست پا به جهان می‌گذارد، بی‌...

سالیان دراز، دل به نام تو بستم،هر شامگاه، چشم به راهی دراز،چ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط