half brother فصل ۲ part : 52

اون روز تو کافه چیزی استثنا نبود ولی تبدیل به یک نقطه ی عطف شد چیزی که نمی تونستم ازش بگذرم گرتا سر میز ما منتظر ایستاده بود و من عمدا برای اذیت کردنش لفتش می دادم اونم برای انتقام از من یک قاشق پر سس تند توی سوپم ریخت وقتی متوجه شدم همشو تا اخر خوردم با اینکه مثل جهنم منو سوزوند ولی چیزی بروز ندادم...
اونقدر تحت تاثیر قرار گرفتم که دلم می خواست ببوسمش پس انجامش دادم.
به بهانه ی تالافی کشیدمش یک گوشه ی تاریک و کاریو کردم که هفته ها بود میخواستم هیچوقت صداشو وقتی که واسه اولین بار گرفتمش و دهن خیس و کوچیکشو با دهنم تصاحب کردم فراموش نمی کنم...
مثل این بود که اون هم گرسنه ی این بوسه بود می تونستم تمام روز ببوسمش ولی این باید جوری به نظر میومد که برای تالافی اینکارو کردم پس خودمو با بی میلی عقب کشیدمو به سمت میز برگشتم...
بدجوری سخت شده بودم و این خوب نبود به دختره گفتم که بیرون میبینمش تا نفهمه چه اتفاقی افتاده...
باید جوری رفتار می کردم که انگار اتفاقی که افتاده تاثیری روی من نداشته و جوری مسئله رو جا می نداختم که فقط یه شوخی بوده...
یک جفت از لباس زیر های گرتا رو چند روزی بود که با خودم حمل می کردم تا سر فرصت دستش بندازم پس اون هارو به عنوان انعام و یک نوشته با مضمون اینکه بهتره لباس زیرشو با اینا عوض کنه چون احتمالا یکم خیس شده براش گذاشتم
واقعا دوست داشتم عکس العملش رو ببینم
حالا ما زمان بیشتریو باهم می گذرونیم به اتاقم اومد و با هم ویدئو گیم بازی کردیم و منم دزدکی گردنشو دید می زدم و قتی حواسش به من نبود
اون بوسه مرتبا توی سرم تکرار می شد حتی وقتی با دخترای دیگه بودم...
من و گرتا با هم بستنی می خوردیم و وسوسه ی لیس زدن بستنی باقی مونده کنار دهنش دیوونه کننده بود...
داشتم تو هر زمینه ای بیشتر و بیشتر عاشقش می شدم و اینو اصلا دوست نداشتم...
نه تنها جذبش شده بودم بلکه تنها دختری بود که از بودن باهاش لذت می بردم...
باید خودمو کنترل می کردم نباید بیشتر از این پیش می رفتم پس به اوردن دخترها به خونه ادامه دادمو وانمود کردم که هیچ حسی به گرتا ندارم...
همه چیز داشت درست پیش می رفت تا اینکه با یکی از پسرای مدرسه قرار گذاشت جیس...
امار خوبی نداشت دوست گرتا بهم پیشنهاد داد تا با اونها به یک قرار ۴ نفره بریم منم این شانس و از دست ندادم اینطوری می تونستم حواسم بهشون باشه...
قرار مثل شکنجه بود باید حسادتمو پنهان میکردم مجبور بودم رو به روی اون عوضی بشینم و اون دستشو بندازه دور گردن گرتا...

خب عزیزان اینم از پارت هدیه با تاخیر چون نت نداشتم و کار داشتم نتونستم واستون بزارم الان گذاشتم واستون پس حمایت کنید یادتون نره
شبتون بخیر بیوتی ها 🌌✨️
دیدگاه ها (۲۳)

half brother فصل ۲ part : 53

half brother فصل ۲ part : 54

half brother فصل ۲ part : 51

half brother فصل ۲ part : ۵۰

من وقتی فهمیدم با کشتن فاکسی دردسر بیشتری برا خودم تو سیستم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط