half brother فصل ۲ part : 51

فکر کردم الان به سرعت فرار می کنه بعد هم طوری رفتار می کنه که انگار چیزی ندیده.
به جاش همون جا ایستاد در حالی که نگاهش چسبیده به بین پاهایم بود
حتی سعی نکرد که برگرده نگاه خیره اش اروم به سمت بالا روی سینم حرکت کرد
بالاخره بعد از مدتی که به اندازه یک عمر طول کشید مثل اینکه از خواب بیدار شد و تازه فهمید داشت چیکار می کرد برگشت و عذرخواهی کرد ولی من تازه داشتم خوش می گذروندم پس متوقفش کردم: _ یه جوری رفتار می کنی انگار تاحالا هیچ مردی رو لخت ندیدی
+ واقعا ندیدم
داشت شوخی میکرد؟!
_ چه بد کار واسه نفر بعد خیلی سخت می شه باید از نظر اندازه با من رقابت کنه!
+ خیلی از خود راضی ای؟!
_ تو بگو حق ندارم باشم؟
+ خدایا...یه جوری رفتار می کنی انگار....
_ خیلی عوضی ام؟
ها ها این دهنشو می بنده یکم دیگه بهم خیره شد دیگه دارم معذب می شم!
_ از اونجایی که جای دیگه ای نیست که من برم اگه اینجا کار داری باید الان بری تا من بتونم لباس بپوشم
بالاخره رفت.
امیدوارم شوخی کرده باشه اگه واقعا تاحالا مرد برهنه ای رو ندیده باشه کاری که کردم واقعا مضخرف بوده...
چند روز بعد شنیدم به دوستش گفت که فکر می کنه من جذابم!
خیلی جذاب
صادقانه بگم با اینکه می دونستم روش تاثیر گذاشتم ولی فکرشم نمی کردم که فیزیکی هم جذبش کرده باشم...
خب شنیدنش یکم بازی رو تغییر داد...
نکته خوب اینه که می شه ازش برای سود بردن استفاده کنم و نکته بد به طرز باور نکردنی ای خودم هم جذبش شده بودم باید مطمئن می شدم که اون اینو نمی دونه
زندگی تو اون خونه هر روز اسون تر می شد با اینکه نمی خواستم قبول کنم ولی دیگه مایه درد سر نبودم...
لذت می بردم وقتی با چیزای کوچیک سر به سرش میذاشتم مثال با دزدیدن همه ی لباس های زیرش یا ویبراتورش...
اوکی شاید این خیلیم چیز کوچیکی نبود!
به هر حال فهمیدم که محرکم واسه انجام همه اون کارها چیزی نبود که از اول میخواستم برگشتن پیش جونگسو دیگه معضل نبود حالا من همش سعی می کردم تا توجه گرتا رو جلب کنم
طی چند روز کلا نقشه ی شیطانیم رو فراموش کردم یک روز بعد از ظهر وقتی عمدا یک دختر رو به کافه کیلت بردم جایی که گرتا کار می کرد فهمیدم که گند زدم قبول دارم من هیچ مشکلی توی دوست شدن با دخترا ندارم و حتی توی چند ماه اول مدرسه با چند تا از هات ترین ها رو هم ریختم ولی خب همشون حوصلم رو سر می برن
همه چیز حوصلم رو سر میبره به جزعصبانی کردن خواهر ناتنیم
گرتا هیچوقت حوصلمو سر نمی بره اولین چیزی که هر روز صبح بهش فکر میکردم این بود که ایندفعه چطور اذیتش کنم

خب اینم از پارت هدیه لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
دیدگاه ها (۱۷)

half brother فصل ۲ part : 52

half brother فصل ۲ part : 53

half brother فصل ۲ part : ۵۰

half brother فصل ۲ part : 49

شاگرد انتقالی پارت ۶۳

⁷𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭 اومدن سر میز نشستن که اصن اون حال ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط