عاشقانه
خبری نیست از آن یار وفادار دلم !
او ندارد خبر از غصه ی بسیار دلم !
چه کنم تا ندهد اینهمه آزار مرا ...
چه کنم گر نزند تیشه به دیوار دلم !
از غمش طاقت دوری بخدا نیست مرا
چه کنم شد به غم عشق گرفتار ، دلم !
آرزویم شده یک لحظه فقط دیدن او
تا که آرام شود از پس دیدار ، دلم !
گر چه اندازه یک عمر از او دلگیرم
کاش می شد که بیاید بشود یار دلم !
او ندارد خبر از غصه ی بسیار دلم !
چه کنم تا ندهد اینهمه آزار مرا ...
چه کنم گر نزند تیشه به دیوار دلم !
از غمش طاقت دوری بخدا نیست مرا
چه کنم شد به غم عشق گرفتار ، دلم !
آرزویم شده یک لحظه فقط دیدن او
تا که آرام شود از پس دیدار ، دلم !
گر چه اندازه یک عمر از او دلگیرم
کاش می شد که بیاید بشود یار دلم !
۹.۴k
۱۳ تیر ۱۴۰۲