ࡃܢܚ݅ࡐ߳ ߊ ܥܼܢ̣ߊ ܝ ܨ:
ࡃܢܚ݅ࡐ߳ ߊܥܼܢ̣ߊܝܨ:
Part: 14
𝒟𝒾𝒶𝓃𝒶:
-برام مهم نی
مونافود: دیگه نمیخوای کسی رو نجات بدی اصلا دلیل این کارت چیه
-ببین دلیلشو همه میدونین برای اینکه دخترامون ضربه نبینن نه دیگه نمیخوام
مهدیس: دیانا هرجور راحتی
هستی: خا.. یعنی دیانا پسر داییم خیلی به باندت نیاز داره
-من که الان بهش نمیدم بگو دلشو خوش نکنه
هستی: خب بعد از سفر
-اره دیگه
....
با صدای مونا بلند شدم
-هااا
مونا: بلندشو
-ساعت چنده
مونا: با اجازتون4بامداد
-وایی ساعت 6پرواز داریم
مونا:خب بلندشو دیگه
-برو بیرون
مونا رفت بیرون منم رفتم حمام دوش گرفتم
میتونستم بگم اولین حمومی بود انقدر زود اومدم بیرون
موهامو خشک کردم با سشوار
«تو رمان دیانا(چشماش ابی/موهاش فرفری)»
ضد افتاب زدم یه برق لب
شلوار بگ ابی بلوز خنک پوشیدم
عینکمم گرفتم دست کلاهم پوشیدم
چمدونمو برداشتم
شهرزاد: اوه بیدارشد بانو
-واییی بادی نزدم
رفتم تو اتاق بادی ادامس خرسی زدم
یعنی بگم خالیش کردم
«نویسنده: خالیش کردی»
«بچها ارتمیسم منو ارتمیس صدا کنید»
رفتم بیرون
مهدیس: بعد سال ها
-خفه«ادای مهدیس در اورد»
هستی: بریم
خب ما مهی ماشینتو اوردی
مهدیس: اره دینی
-بشو بابا
هستی: یه سوال دینی مگه کتاب نیس
مونا: ایشون زر زدن
سارا: بچه مظلوم منم
مهدیس: خفه شو
سارا: دست به یقعه شو تو ک. و. ن خر چپه شو
-خب بسه دیگه
همگی رفتیم سوار ماشین شدیم
ماشین مهدیس مونا، سارا
ماشین من هستی، شهرزاد
𝓐𝓻𝓼𝓵𝓪𝓷
رسیدم الان روی خاک روسیه ام
هععععی چقدر بدبختم که قلب دیانا رو شکستم
کار احمقانه ای کردم
رفتم داخل فرودگاه
از اونجایی که چمدون نداشتم
کارارو انجام دادم
رفتم از فرودگاه بیرون
زنگ زدم محیا
«شروع مکالمه»
-محیا بگو ماشین بیارن
+بله اقا به کدوم مسیر
-فرودگاه
+چشم
«پایان مکالمه»
داشتم توی پارکینگ قدم میزدم
که دوتا ماشین پشت سر هم اومدن
شیشه هاشون دودی بود
ندیدمشون
پارک کردن اومدن پایین
چهرشونو ندیدم چمدون هاشون از توی صندوق برداشتن
سارا، مهدیس، مونافود، شهرزاد، هستی،
اون دخترو ندیدم
دیانا دیانا اون دیانا بود
𝒟𝒾𝒶𝓃𝒶
این اینجا چکار میکنه
اومدم سمتم
𝓐𝓻𝓼𝓵𝓪𝓷: دیانا داری میری برای همیشه
-این موضوع به تو ربطی نداره
مهدیس: اینجا چکار میکنی
هستی: ولش کنید این روانیو
شهرزاد: دکترا جوابش کردن گفتن که مشکل روانی داره
«جدی»
𝓐𝓻𝓼𝓵𝓪𝓷: خفه خون بگیرید
-ببین درست صحبت کن روانی
𝓐𝓻𝓼𝓵𝓪𝓷: جلو دوستات خردم میکنی
-اینا دوستام نیست پاره تنمن ساکت باش
سکوت کن وگرنه بد میبینی
اومد چیزی بگه که ماشینی اومد جلو ارسلان
: اقا بریم
𝓐𝓻𝓼𝓵𝓪𝓷: یه چند دقیفه صبر کن ببین من قلبتو شکوندم ت ولی این رفتار حق من نیس
Part: 14
𝒟𝒾𝒶𝓃𝒶:
-برام مهم نی
مونافود: دیگه نمیخوای کسی رو نجات بدی اصلا دلیل این کارت چیه
-ببین دلیلشو همه میدونین برای اینکه دخترامون ضربه نبینن نه دیگه نمیخوام
مهدیس: دیانا هرجور راحتی
هستی: خا.. یعنی دیانا پسر داییم خیلی به باندت نیاز داره
-من که الان بهش نمیدم بگو دلشو خوش نکنه
هستی: خب بعد از سفر
-اره دیگه
....
با صدای مونا بلند شدم
-هااا
مونا: بلندشو
-ساعت چنده
مونا: با اجازتون4بامداد
-وایی ساعت 6پرواز داریم
مونا:خب بلندشو دیگه
-برو بیرون
مونا رفت بیرون منم رفتم حمام دوش گرفتم
میتونستم بگم اولین حمومی بود انقدر زود اومدم بیرون
موهامو خشک کردم با سشوار
«تو رمان دیانا(چشماش ابی/موهاش فرفری)»
ضد افتاب زدم یه برق لب
شلوار بگ ابی بلوز خنک پوشیدم
عینکمم گرفتم دست کلاهم پوشیدم
چمدونمو برداشتم
شهرزاد: اوه بیدارشد بانو
-واییی بادی نزدم
رفتم تو اتاق بادی ادامس خرسی زدم
یعنی بگم خالیش کردم
«نویسنده: خالیش کردی»
«بچها ارتمیسم منو ارتمیس صدا کنید»
رفتم بیرون
مهدیس: بعد سال ها
-خفه«ادای مهدیس در اورد»
هستی: بریم
خب ما مهی ماشینتو اوردی
مهدیس: اره دینی
-بشو بابا
هستی: یه سوال دینی مگه کتاب نیس
مونا: ایشون زر زدن
سارا: بچه مظلوم منم
مهدیس: خفه شو
سارا: دست به یقعه شو تو ک. و. ن خر چپه شو
-خب بسه دیگه
همگی رفتیم سوار ماشین شدیم
ماشین مهدیس مونا، سارا
ماشین من هستی، شهرزاد
𝓐𝓻𝓼𝓵𝓪𝓷
رسیدم الان روی خاک روسیه ام
هععععی چقدر بدبختم که قلب دیانا رو شکستم
کار احمقانه ای کردم
رفتم داخل فرودگاه
از اونجایی که چمدون نداشتم
کارارو انجام دادم
رفتم از فرودگاه بیرون
زنگ زدم محیا
«شروع مکالمه»
-محیا بگو ماشین بیارن
+بله اقا به کدوم مسیر
-فرودگاه
+چشم
«پایان مکالمه»
داشتم توی پارکینگ قدم میزدم
که دوتا ماشین پشت سر هم اومدن
شیشه هاشون دودی بود
ندیدمشون
پارک کردن اومدن پایین
چهرشونو ندیدم چمدون هاشون از توی صندوق برداشتن
سارا، مهدیس، مونافود، شهرزاد، هستی،
اون دخترو ندیدم
دیانا دیانا اون دیانا بود
𝒟𝒾𝒶𝓃𝒶
این اینجا چکار میکنه
اومدم سمتم
𝓐𝓻𝓼𝓵𝓪𝓷: دیانا داری میری برای همیشه
-این موضوع به تو ربطی نداره
مهدیس: اینجا چکار میکنی
هستی: ولش کنید این روانیو
شهرزاد: دکترا جوابش کردن گفتن که مشکل روانی داره
«جدی»
𝓐𝓻𝓼𝓵𝓪𝓷: خفه خون بگیرید
-ببین درست صحبت کن روانی
𝓐𝓻𝓼𝓵𝓪𝓷: جلو دوستات خردم میکنی
-اینا دوستام نیست پاره تنمن ساکت باش
سکوت کن وگرنه بد میبینی
اومد چیزی بگه که ماشینی اومد جلو ارسلان
: اقا بریم
𝓐𝓻𝓼𝓵𝓪𝓷: یه چند دقیفه صبر کن ببین من قلبتو شکوندم ت ولی این رفتار حق من نیس
۲.۵k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.