ࡃܢܚࡐ߳ ߊ ܥܼܢ̣ߊ ܝ ܨ:
ࡃܢܚࡐ߳ ߊܥܼܢ̣ߊܝܨ:
Part: 13
𝓐𝓻𝓼𝓵𝓪𝓷
رسیدیم فرودگاه
چقدر دل کندن از دیانا سخت بود دوباره دیدمش کاشکی میشد طعم لباشو دوباره میچشیدم.
همش تقصیر خودم بود الان یه بچه ازش داشتم هر روز هر شب لباشو میبوسیدم هر روز هر شب بوش میکردم
تموم شد داستان ما اینجا تموم شد ولی من ارسلان کاشی به دستش میارم.
پروازم خوندن و رفتم سوار شدم
مثل اینکه دیانا خانم خیلی معروفه به همین زودی منو راه دادن
پس بگو تو این فرودگاه هرجا میرم دیانا دیانا میکنن به خاطر همینه
هیچ وقت فکر نمیکردم دیانا معروف بشه
هواپیما حرکت کرد و رفت هوا پس این روستا( مثلاً گفت)
مهگل چطوره اصلاً به درک حالش برای من مهم نیست
دختر عمل چشم سفید همه جاش عمله
بهش اعتماد کردم کسی که به دوست خودش رحم نکرد توقع داره به شوهرش رحم کنه
من کار کردم که بقیه به دیانا لقب هرزه رو بندازن
البته کسی خبر ندارهها ولی خب اگه خبردار بشن چی
من نمیذارم کسی از این راز خبردار بشهـ
نمیشه گفت عاشقشم ولی نمیشه گفت عاشقش نیستم
چقدر گاوم چقدر احمقم
𝒟𝒾𝒶𝓃𝒶
از اتاق زدم بیرون
اوه مهدیس مونا فود سارا شهرزاد اومدن که
همشونو بغل کردم نوبت رسید به شهرزاد
- شهرزاد تو چه جوری آمدی از اهواز انقدر زود
شهرزاد: من الان چند روزه که روسیه ام
- خاک تو سرت بعد الان من باید خبردار بشم
شهرزاد بغل کردم
- بچهها ببینید میخوام یه چیزی بهتون بگم یه تصمیم خیلی جدیه
سارا: چیه
مونافود: من فکر کنم بفهمم چیه
نگاه کردم به هستی خیلی معذب بود
- هستی بلند شو برو باندرو روشن کن آهنگ بزارم
- ببینی تصمیم من جدیه من میخوام برگردم ایران و باندمو دوباره به ایران برگردونم اینجا واقعا دلمو گرفته شاید اصلاً دیگه باندو ولش کنم دیگه باند نمیخوام داشته باشم کلی دردسر برام داشته باشه باندو میدم به هر کسی که بخواد
مهدیس: دیانا کسخل شدی باند میخوای ول کنی بعد میخوای بدیش به دست کی
- شاید بدمش هستی
هستی: ولی دیانا من نمیخوام باندرو
- هر کسی که یه باند بخواد بهش باندو میدم
هستی: دیانا من یه نفرو میشناسم که یه باند نیاز داره
-کی؟
هستی: پسر پسر پسر دایی همونی که ۳۴ سالشه
- اوکی بهش خبر بده که من باندو بهش میدم البته بعد از سفر
مونافود: دیانا دیوونه بازی در نیار باندت الان نزدیکه ۶ ساله که برپاست بعد ممکنه اون باندی که تو میخوای باند تو بهش بدی نابود کنه باند تو
Part: 13
𝓐𝓻𝓼𝓵𝓪𝓷
رسیدیم فرودگاه
چقدر دل کندن از دیانا سخت بود دوباره دیدمش کاشکی میشد طعم لباشو دوباره میچشیدم.
همش تقصیر خودم بود الان یه بچه ازش داشتم هر روز هر شب لباشو میبوسیدم هر روز هر شب بوش میکردم
تموم شد داستان ما اینجا تموم شد ولی من ارسلان کاشی به دستش میارم.
پروازم خوندن و رفتم سوار شدم
مثل اینکه دیانا خانم خیلی معروفه به همین زودی منو راه دادن
پس بگو تو این فرودگاه هرجا میرم دیانا دیانا میکنن به خاطر همینه
هیچ وقت فکر نمیکردم دیانا معروف بشه
هواپیما حرکت کرد و رفت هوا پس این روستا( مثلاً گفت)
مهگل چطوره اصلاً به درک حالش برای من مهم نیست
دختر عمل چشم سفید همه جاش عمله
بهش اعتماد کردم کسی که به دوست خودش رحم نکرد توقع داره به شوهرش رحم کنه
من کار کردم که بقیه به دیانا لقب هرزه رو بندازن
البته کسی خبر ندارهها ولی خب اگه خبردار بشن چی
من نمیذارم کسی از این راز خبردار بشهـ
نمیشه گفت عاشقشم ولی نمیشه گفت عاشقش نیستم
چقدر گاوم چقدر احمقم
𝒟𝒾𝒶𝓃𝒶
از اتاق زدم بیرون
اوه مهدیس مونا فود سارا شهرزاد اومدن که
همشونو بغل کردم نوبت رسید به شهرزاد
- شهرزاد تو چه جوری آمدی از اهواز انقدر زود
شهرزاد: من الان چند روزه که روسیه ام
- خاک تو سرت بعد الان من باید خبردار بشم
شهرزاد بغل کردم
- بچهها ببینید میخوام یه چیزی بهتون بگم یه تصمیم خیلی جدیه
سارا: چیه
مونافود: من فکر کنم بفهمم چیه
نگاه کردم به هستی خیلی معذب بود
- هستی بلند شو برو باندرو روشن کن آهنگ بزارم
- ببینی تصمیم من جدیه من میخوام برگردم ایران و باندمو دوباره به ایران برگردونم اینجا واقعا دلمو گرفته شاید اصلاً دیگه باندو ولش کنم دیگه باند نمیخوام داشته باشم کلی دردسر برام داشته باشه باندو میدم به هر کسی که بخواد
مهدیس: دیانا کسخل شدی باند میخوای ول کنی بعد میخوای بدیش به دست کی
- شاید بدمش هستی
هستی: ولی دیانا من نمیخوام باندرو
- هر کسی که یه باند بخواد بهش باندو میدم
هستی: دیانا من یه نفرو میشناسم که یه باند نیاز داره
-کی؟
هستی: پسر پسر پسر دایی همونی که ۳۴ سالشه
- اوکی بهش خبر بده که من باندو بهش میدم البته بعد از سفر
مونافود: دیانا دیوونه بازی در نیار باندت الان نزدیکه ۶ ساله که برپاست بعد ممکنه اون باندی که تو میخوای باند تو بهش بدی نابود کنه باند تو
۵.۸k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.