سرطان p5
سرطان p5
از زبان ات
با حس خیس شدن صورتم پا شدم دیدم یونتلن داره ب جان دل صورتمو لیس میزنه ک دیدم صدای اواز خوندن میاد دقت کردم دیدم ته داره اهنگ میخونه پا شدم رفتم اتاق خودم ی لباس راحتی پوشیدم ی میکاپ ملایم هم کردم موهامو باز گذاشتم و رفتم پایین ته داشت صبحونه اماده میکرد که رفتم جلو و بغلش کرذم و گونشو بوسیذم ک گفت
_واییی ات برادرتما نه دوست پسرت😂😳
+جرررر😂😂چی درست کردی
_خب من یکم تحقیق کردم ببینم ایرانیا برا صبحونه چی میخورن از خیلیاشون سر در نیووردم پش پنکیک و وافل درست کردم
+زحمت کشیدی😐😂
_😐😂
ویو بعد صبحانه
_ات من تو کمپانی یکم کار دارم من میرم اگه چیزی احتیلج داشتی ب بادیگار شخصی ک گرفتم بگو
+کجاس
_جلو در
+جررر
تهیونگ رفت
۲ساعت گذشته بود روی مبل نشسته بودم یونتانم بغلم بود داشتم نازش مبکردم و تو گوشیم میچرهیدم ک یهو گوشیم زنگ خورد تهیونگ بود ج دادم
+بلع
_ات من ی برگه مهمی رو جا گذاشتممیاونی بیاریش کمپانی
+اره
_وای مرسی تو استادیوم روی میزمه
+اوک میاروش
رفتم ی لباس شیک سیاه سفید پوشیدم موهامو باز گذاشتم ی میکاپ غلیظ فاکر کردم پاشنه بلندامو پوشیدم کیفمو برداشتم و رفتم از خونه بیرون ک درست میگفت بادیگاردم درست جلوی در بود با دیدنم تعظیم کرد ک کفت
•جاییی میرید خانوم
+اره میرم کمپانی زود باش بیا
•چشم
رفتم سوار ماشین شدم ماشین بنز بود از اون بز ها ک ونن و داخلش ریسه های رنگی بود واقعا عجب دولداره داداشم ک بعد چند میم رسیدیم کمپاپی پیاده شدم خدارو شکر هیچ ارمی و خبر نگاری نبود رفتم داخل رفتم سمت میز منشی ک گفت
ــ چطور میاون کمکتون کنم
ک بادیگاردم اومد
•خانوم لی ایشون خواهر تهیونگ هستن
ک پا شد تعظیم کرد و گفت
ــ ببخشید نشناختمتون
+تهیونگ کجاس
ــمیبرم پیششون شمارو از این طرف
رفتیم طبقه بالا رفتیم جلوی ی در وایسادیم ک کنارش نوشته بوذ اتاق استراحت بی تی اس
در زد رفتم داخل ک اعضا همشون بودن ی لحظه قلبم وایساد ولی خودمو زود جمع کردم و خیلی سرد وایسادم
_پسرا ایشن خواهرمن ات کیم ات
ی چس مسقال تعظیم کردم و گفتم
+از دیدنتون خوشحالم
🐨:تهیونگ خواهرتم مثل خودت خیلی خوشپوشه
از زبان ات
با حس خیس شدن صورتم پا شدم دیدم یونتلن داره ب جان دل صورتمو لیس میزنه ک دیدم صدای اواز خوندن میاد دقت کردم دیدم ته داره اهنگ میخونه پا شدم رفتم اتاق خودم ی لباس راحتی پوشیدم ی میکاپ ملایم هم کردم موهامو باز گذاشتم و رفتم پایین ته داشت صبحونه اماده میکرد که رفتم جلو و بغلش کرذم و گونشو بوسیذم ک گفت
_واییی ات برادرتما نه دوست پسرت😂😳
+جرررر😂😂چی درست کردی
_خب من یکم تحقیق کردم ببینم ایرانیا برا صبحونه چی میخورن از خیلیاشون سر در نیووردم پش پنکیک و وافل درست کردم
+زحمت کشیدی😐😂
_😐😂
ویو بعد صبحانه
_ات من تو کمپانی یکم کار دارم من میرم اگه چیزی احتیلج داشتی ب بادیگار شخصی ک گرفتم بگو
+کجاس
_جلو در
+جررر
تهیونگ رفت
۲ساعت گذشته بود روی مبل نشسته بودم یونتانم بغلم بود داشتم نازش مبکردم و تو گوشیم میچرهیدم ک یهو گوشیم زنگ خورد تهیونگ بود ج دادم
+بلع
_ات من ی برگه مهمی رو جا گذاشتممیاونی بیاریش کمپانی
+اره
_وای مرسی تو استادیوم روی میزمه
+اوک میاروش
رفتم ی لباس شیک سیاه سفید پوشیدم موهامو باز گذاشتم ی میکاپ غلیظ فاکر کردم پاشنه بلندامو پوشیدم کیفمو برداشتم و رفتم از خونه بیرون ک درست میگفت بادیگاردم درست جلوی در بود با دیدنم تعظیم کرد ک کفت
•جاییی میرید خانوم
+اره میرم کمپانی زود باش بیا
•چشم
رفتم سوار ماشین شدم ماشین بنز بود از اون بز ها ک ونن و داخلش ریسه های رنگی بود واقعا عجب دولداره داداشم ک بعد چند میم رسیدیم کمپاپی پیاده شدم خدارو شکر هیچ ارمی و خبر نگاری نبود رفتم داخل رفتم سمت میز منشی ک گفت
ــ چطور میاون کمکتون کنم
ک بادیگاردم اومد
•خانوم لی ایشون خواهر تهیونگ هستن
ک پا شد تعظیم کرد و گفت
ــ ببخشید نشناختمتون
+تهیونگ کجاس
ــمیبرم پیششون شمارو از این طرف
رفتیم طبقه بالا رفتیم جلوی ی در وایسادیم ک کنارش نوشته بوذ اتاق استراحت بی تی اس
در زد رفتم داخل ک اعضا همشون بودن ی لحظه قلبم وایساد ولی خودمو زود جمع کردم و خیلی سرد وایسادم
_پسرا ایشن خواهرمن ات کیم ات
ی چس مسقال تعظیم کردم و گفتم
+از دیدنتون خوشحالم
🐨:تهیونگ خواهرتم مثل خودت خیلی خوشپوشه
۱۱.۶k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.