وقتی دوست داداشت بود.....
وقتی دوست داداشت بود.....
🦋Part:8🦋
هانا:من..من میخوام شام درست کنم'کیوت'
کوک:اوکی'خنده'
یوجین:منم کمک میکنمتت'خنده'
هانا:اوکییی
تهیونگ:سرآشپز هانا وارد میشود'خنده'
هانول:بنظرم بهتره پیتزا سفارش بدیم چون از قبافت معلومه دستپختت گوهه'پوزخند'
هانا:وادافاک-_-
یوجین:عه واقعا قیافه خودتو دیدی؟!
شبیه ه*رزه های تو بار هستی!
البته شبیه نه! خودشی'پوزخند'
هانول:خفه شو
کوک:هانول بس کن
یوجین:هانا جونممم بیا بریم باهم آشپزی کنیممم
هانا:بزن بریممم
کوک:'رو به تهیونگ'توروخدا اینارو نگا'خنده'
تهیونگ:آره حاجی باهم جور شدن قشنگ'خنده'
هانول:'عصبی'
"5مین بعد"
هانا:وای یوجین اونو نریز داخلشش'گریه الکی'
یوجین:'-_-'چشم حتما'پوکر'
هانا:عرررررر نههههه نریزززز'داد'
کوک:چتون....یاخدااا اینجا بمب ترکوندنننن؟!
هانا:کوکی جونم میشه پیتزا سفارش بدیم'مظلوم'
کوک:کوکی جونم؟!'تو دلش'
کوک:اوکی'خنده'
هانا:وای مممررررسییییی'بغلش میکنه'
یوجین:بابا من فقط یه سس توش ریختم
هانا:همین سس غذا رو خراب میکنه الان بکم بخور مزه عن میده
یوجین:'یکم خورد'عوقق عققق عوققق حالم بد شددد
کوک:پس این خانوم کوچولو غذا رو خراب کرد'خنده'
هانا:یس
هانول:از همون اول معلوم بود که بلد نبودی
یوجین:عه از تو که بهتره
حتا بلد نیستی یه قهوه درست کنی
هانول:بتو ربطی نداره
یوجین:پس بتو هم ربطی نداره که بلده درست کنه یا نه فهمیدی؟!
هانول:ساکت شو من ازت بزرگترم
یوجین:اگه تو بخوای بزرگتر من باشی که من باید برم بمیرم
کوک و هانا:'دارن از خنده پاره میشن'
تهیونگ:اینجا چخب... اوه اوه اوضاع خیطه
🦋Part:8🦋
هانا:من..من میخوام شام درست کنم'کیوت'
کوک:اوکی'خنده'
یوجین:منم کمک میکنمتت'خنده'
هانا:اوکییی
تهیونگ:سرآشپز هانا وارد میشود'خنده'
هانول:بنظرم بهتره پیتزا سفارش بدیم چون از قبافت معلومه دستپختت گوهه'پوزخند'
هانا:وادافاک-_-
یوجین:عه واقعا قیافه خودتو دیدی؟!
شبیه ه*رزه های تو بار هستی!
البته شبیه نه! خودشی'پوزخند'
هانول:خفه شو
کوک:هانول بس کن
یوجین:هانا جونممم بیا بریم باهم آشپزی کنیممم
هانا:بزن بریممم
کوک:'رو به تهیونگ'توروخدا اینارو نگا'خنده'
تهیونگ:آره حاجی باهم جور شدن قشنگ'خنده'
هانول:'عصبی'
"5مین بعد"
هانا:وای یوجین اونو نریز داخلشش'گریه الکی'
یوجین:'-_-'چشم حتما'پوکر'
هانا:عرررررر نههههه نریزززز'داد'
کوک:چتون....یاخدااا اینجا بمب ترکوندنننن؟!
هانا:کوکی جونم میشه پیتزا سفارش بدیم'مظلوم'
کوک:کوکی جونم؟!'تو دلش'
کوک:اوکی'خنده'
هانا:وای مممررررسییییی'بغلش میکنه'
یوجین:بابا من فقط یه سس توش ریختم
هانا:همین سس غذا رو خراب میکنه الان بکم بخور مزه عن میده
یوجین:'یکم خورد'عوقق عققق عوققق حالم بد شددد
کوک:پس این خانوم کوچولو غذا رو خراب کرد'خنده'
هانا:یس
هانول:از همون اول معلوم بود که بلد نبودی
یوجین:عه از تو که بهتره
حتا بلد نیستی یه قهوه درست کنی
هانول:بتو ربطی نداره
یوجین:پس بتو هم ربطی نداره که بلده درست کنه یا نه فهمیدی؟!
هانول:ساکت شو من ازت بزرگترم
یوجین:اگه تو بخوای بزرگتر من باشی که من باید برم بمیرم
کوک و هانا:'دارن از خنده پاره میشن'
تهیونگ:اینجا چخب... اوه اوه اوضاع خیطه
۵.۳k
۲۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.