وقتی دوست داداشت بود.....
وقتی دوست داداشت بود.....
🦋Part:7🦋
داشتیم باهم حرف میزدیم میخندیدیم.
که یهو خدمتکار اومد گفت
خدمتکار:آقای جئون خانم هانول اومدن
یوجین:باز این اومد
هانا:کیه مگه؟!
یوجین:دختر عموم،دستیار کوک و ه*رزه
کوک:در رو باز کن
تهیونگ:فکر کنم پرونده رو آورده
هانول:سلام کوکیی
کوک:سلام'سرد'
هانا:عیی این همون مغرورسس'تو دلش'
یوجین:هانا جونم بیا بریم بالا
هانول:عه چطوری خدمتکار'پوزخند'
کوک:بس کن هانول
هانول:خب حقیقته
تهیونگ:با خواهرم درست حرف بزن هانول!
هانا:مهم نی من میرم پیش یوجین
"3ساعت بعد"
یوجین:داشتم میگفتم آره خلاصه خیلی سرش داد زده بودم ولی خب اون بهم خیانت کرده بود
هانا:پشمام ولی من تاحالا دوست پسر نداشتم
یوجین:واییییی دختررر واقعااا
هانا:اوهوممم
کوک:بچها بیاین پایین'داد'
هانا:اومدیمم'داد'
"داد بخاطر اینکه کوک طبقه پایینه و هانا طبقه بالا"
یوجین:خب بریم امیدوارم هانول رفته باشه
هانا:حتما رفته چون ساعت4:30عه
یوجین:احتمال داره ولی خب اون خیلی به کوک میچسبه'چشاشو میچرخونه'
هانا:بیا بریم کوچولوو'خنده'
رفتیم پایین که دیدم هانول نشسته کنار کوک و خودشو بهش میچسبونه خندم گرفته بود چون کوک اصلا بهش توجه نمیکرد.
یوجین:رو مخمههه'داد'
هانا:عهه یواش
کوک:چیزی شده؟!
تهیونگ:نه ولی من میدونم چشه'خنده'
یوجین:اصلا خنده نداره اه
هانا:خب؟!
یوجین:خببب
کوک:شام چی بخوریم؟!
🦋Part:7🦋
داشتیم باهم حرف میزدیم میخندیدیم.
که یهو خدمتکار اومد گفت
خدمتکار:آقای جئون خانم هانول اومدن
یوجین:باز این اومد
هانا:کیه مگه؟!
یوجین:دختر عموم،دستیار کوک و ه*رزه
کوک:در رو باز کن
تهیونگ:فکر کنم پرونده رو آورده
هانول:سلام کوکیی
کوک:سلام'سرد'
هانا:عیی این همون مغرورسس'تو دلش'
یوجین:هانا جونم بیا بریم بالا
هانول:عه چطوری خدمتکار'پوزخند'
کوک:بس کن هانول
هانول:خب حقیقته
تهیونگ:با خواهرم درست حرف بزن هانول!
هانا:مهم نی من میرم پیش یوجین
"3ساعت بعد"
یوجین:داشتم میگفتم آره خلاصه خیلی سرش داد زده بودم ولی خب اون بهم خیانت کرده بود
هانا:پشمام ولی من تاحالا دوست پسر نداشتم
یوجین:واییییی دختررر واقعااا
هانا:اوهوممم
کوک:بچها بیاین پایین'داد'
هانا:اومدیمم'داد'
"داد بخاطر اینکه کوک طبقه پایینه و هانا طبقه بالا"
یوجین:خب بریم امیدوارم هانول رفته باشه
هانا:حتما رفته چون ساعت4:30عه
یوجین:احتمال داره ولی خب اون خیلی به کوک میچسبه'چشاشو میچرخونه'
هانا:بیا بریم کوچولوو'خنده'
رفتیم پایین که دیدم هانول نشسته کنار کوک و خودشو بهش میچسبونه خندم گرفته بود چون کوک اصلا بهش توجه نمیکرد.
یوجین:رو مخمههه'داد'
هانا:عهه یواش
کوک:چیزی شده؟!
تهیونگ:نه ولی من میدونم چشه'خنده'
یوجین:اصلا خنده نداره اه
هانا:خب؟!
یوجین:خببب
کوک:شام چی بخوریم؟!
۵.۳k
۲۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.