وقتی دوست داداشت بود...
وقتی دوست داداشت بود...
🦋Part:9🦋
هانول:تو یکی خفه'رفت رو صندلی نشست'
هانول:غذا کی میاد اه گشنمهه'داد'
هانا:مرگ بخوری رو مخ
بوجین:امشب باید بشینیم باهم غیبت کنیم
داداش خونه تخمه داریم؟!
کوک:آره'پوکر'
تهیونگ:بچه ها!
من و کوک به مدت 2هفته باید بریم آمریکا
هانا:چیی؟؟؟
یوجین:واتتت براچی
کوک:مافیا'پوکر'
هانا:نه
تهیونگ:آره
هانا:نهه
تهیونگ:آرهه
یوجین و هانا:نههههههههه
تهکوک:آرهههههههههههه
هانا:به عنم
یوجین:دقیقا
تهکوک:-_-
هانول:اه یه غذا خواستیمااا
یوجین:اینم میخواد همراتون بیاد؟'پوکر'
کوک:آره
هانا:خدا بهتون صبر بده
کوک:'خنده'
"موقع شام"
کوک:ته وسایلارو جمع کردی؟
هانا:امشب برین؟
کوک:آره
"یوجین و هانا هردوتا چشماشون اشکی شد"
تهیونگ:اوخییی بیا بغلم ببینم
کوک:آبجی کوچولومم بیا بغلم ببینممم
"هانا و تهیونگ همو بغل کردن"
"کوک و یوجین همو بغل کردن"
هانول:عوق چقدر چندشین
کوک:مثل خودت
هانول:خب من تموم کردم بهتره شما دوتا هم بلند شید چون باید بریم
"موقع رفتن"
هانا:بای بای مراقب باشین
یوجین:آره راست میگه مراقب باشین
تهیونگ و کوک:باشهه بای
"ویو هانا و یوجین"
هانا:عه گوشیم پیام اومد بزار ببینم کیه
یوجین:اوکی
"پیام"
تهیونگ:هانا کوک گفت که پیش یوجین بمون کاری هم داشتین بگین بادیگارد براتون انجام بده اصلا اصلا بیرون نرین
هانا:اوکی
"پایان"
یوجین:چیشد؟
هانا:'همچی رو گفت'
یوجین:عاا
"10مین بعد"
🦋Part:9🦋
هانول:تو یکی خفه'رفت رو صندلی نشست'
هانول:غذا کی میاد اه گشنمهه'داد'
هانا:مرگ بخوری رو مخ
بوجین:امشب باید بشینیم باهم غیبت کنیم
داداش خونه تخمه داریم؟!
کوک:آره'پوکر'
تهیونگ:بچه ها!
من و کوک به مدت 2هفته باید بریم آمریکا
هانا:چیی؟؟؟
یوجین:واتتت براچی
کوک:مافیا'پوکر'
هانا:نه
تهیونگ:آره
هانا:نهه
تهیونگ:آرهه
یوجین و هانا:نههههههههه
تهکوک:آرهههههههههههه
هانا:به عنم
یوجین:دقیقا
تهکوک:-_-
هانول:اه یه غذا خواستیمااا
یوجین:اینم میخواد همراتون بیاد؟'پوکر'
کوک:آره
هانا:خدا بهتون صبر بده
کوک:'خنده'
"موقع شام"
کوک:ته وسایلارو جمع کردی؟
هانا:امشب برین؟
کوک:آره
"یوجین و هانا هردوتا چشماشون اشکی شد"
تهیونگ:اوخییی بیا بغلم ببینم
کوک:آبجی کوچولومم بیا بغلم ببینممم
"هانا و تهیونگ همو بغل کردن"
"کوک و یوجین همو بغل کردن"
هانول:عوق چقدر چندشین
کوک:مثل خودت
هانول:خب من تموم کردم بهتره شما دوتا هم بلند شید چون باید بریم
"موقع رفتن"
هانا:بای بای مراقب باشین
یوجین:آره راست میگه مراقب باشین
تهیونگ و کوک:باشهه بای
"ویو هانا و یوجین"
هانا:عه گوشیم پیام اومد بزار ببینم کیه
یوجین:اوکی
"پیام"
تهیونگ:هانا کوک گفت که پیش یوجین بمون کاری هم داشتین بگین بادیگارد براتون انجام بده اصلا اصلا بیرون نرین
هانا:اوکی
"پایان"
یوجین:چیشد؟
هانا:'همچی رو گفت'
یوجین:عاا
"10مین بعد"
۶.۱k
۲۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.