فیکجونگکوکتاتهمائه

فیک‌جونگکوک:تاته‌مائه
part⁵⁷

_چند روز بعد_

روی صندلی نشسته بودن ، خوش و بش میکردن

زنگ موبایلش به صدا در آمد
توجهش به موبایل داد و با اسم جئون حالت خندان چهره اش ناپدید شد
گوشی کامل خاموش کرد و داخل کیف قرار داد

چان‌یول: کی بود؟

" جونگکوک بود "a.t

چان‌یول: چرا جواب ندادی؟

" نمیخوام با گوش دادن با حرف های مسخره اش از تو غافل بشم ، پس بیخالش "a.t

لبخند زد و دستانش را روی دستان دختر قرار داد

چان‌یول: با خودم که فکر میکنم ، میگم چقدر جونگکوک احمقه که دل زن محشری مثل تو رو شکسته

در جوابش لبخندی زد و با صدای ملایم گفت...

" بیا در موردش فکر نکنیم "a.t

خواست جوابی بده که صدای بم و مردانه‌ی مانع حرف زدنش شد

" یادم نمیاد همچین اجازه ای داده باشم که پرنسس به کسی جز من فکر کنه ... "jk

نگاه هر دوشون به طرف بالا چرخید
با چهره‌ی جدی و عصبی ایستاده بود
نگاهشو به دختر داد
کمی خم شد و صورتشو در چند سانتی‌متری دختر قرار داد

" ... یادمم نمیاد اجازه داده باشم نزدیک مردی بشه! "jk

صندلی به عقب داد و بلند شد
محکم جلوش ایستاد و با چهره‌ی اخمو بهش نگاه کرد

" تعقیبم کردی؟ "a.t

" هع تعقیبت کنم؟ ... تو هرجا برق میتونم راحت پیدات کنم "jk

" سریع تر گورتو از اینجا گم کن "a.t

" میرم ولی تنها نه "jk

مچ دست دختر گرفت و کمی قدم برداشت با صدای بلند دختر سر جاش ایستاد

" همین الان ولم کن (بلند و عصبی) "a.t

صورتشو نزدیک صورت دختر بود ، عصبی و آروم زمزمه کرد ...

" تا اینجا رو سر دوتاتون خراب نکردم راه بیفت بریم "jk

" هیجا با تو نمیام "a.t

" تا الان بزور جلوی خودمو گرفت که این یارو رو زنده زنده آتیش نزنم پس تا بد ترش نکردم راه بیفت "jk

دست کشید و گره ابرو هاش رو بیشتر و محکم تر کرد

" همین الان از اینجا برو تا پلیس خبر نکردم "a.t

دستش جلو برد تا دست دختر بگیره ولی با عقب رفتن دختر نتوانست
به فردی که اونو به عقب کشید نگاه کرد و با دیدن چهره‌اش آتیش مرگ در چشمان جئون بیشتر شد

چان‌یول:جناب شما هیچ حقی در بردن ا.ت ندارین

به جلو قدم برداشت و نزدیکش شد

" ا.ت نه ، خانم ا.ت "jk

چان‌یول: کسی که باید از بردن واژه ای خانم موقع صدا کردنش استفاده کنه شماید نه من

[( اسلاید ۲ لباس ا.ت و اسلاید ۳ لباس جونگکوک ، چان‌یول مهم نیست :) (با این حال که خودم نویسنده اشم از چان‌یول خوشم نمیاد🥴) )]
دیدگاه ها (۴)

فیک‌جونگکوک:تاته‌مائه part⁵⁸" هع .. من؟ بنظرت از حد خودت زیا...

فیک: گودال part⁴¹سریع از پله‌ها پایین رفت و با صدای بلند حرف...

پارت 13 دیدم.... چند تا دختر روبه روم وایستادن یه دونه از او...

پارت ۴ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط