در حالی که دارم در خیابان شکوفه های گیلاس قدم برمیدارم ،
در حالی که دارم در خیابان شکوفه های گیلاس قدم برمیدارم ، به چهره های رنگارنگ و خندان دیگر انسان ها مینگرم ؛ اما انگار همه ی آنها طوری به من احساس نفرت دارند ، هرچند میدانم آنها حتی من را نمیشناسند . ولی جالب است ، میدانی چرا ؟
آخر ، این حس از زمانی شروع شد ، که تورا از خودم دلخور کردم ؛ احساس بدی دارم...
دلم هوای قدم زدن همراه با تورا کرده ، هوای بوسه های مرمری ات ، هوای ، نوازش های دستانی که با موهایم بازی میکردند ، هوای ، طمع آشتی با تورا کرده است ، هوای تورا کرده است . پس کی میآیی ؛
" تمام من "
آخر ، این حس از زمانی شروع شد ، که تورا از خودم دلخور کردم ؛ احساس بدی دارم...
دلم هوای قدم زدن همراه با تورا کرده ، هوای بوسه های مرمری ات ، هوای ، نوازش های دستانی که با موهایم بازی میکردند ، هوای ، طمع آشتی با تورا کرده است ، هوای تورا کرده است . پس کی میآیی ؛
" تمام من "
۵.۴k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.