در حالی که دارم در خیابان شکوفه های گیلاس قدم برمیدارم

در حالی که دارم در خیابان شکوفه های گیلاس قدم برمیدارم ، به چهره های رنگارنگ و خندان دیگر انسان ها می‌نگرم ؛ اما انگار همه ی آنها طوری به من احساس نفرت دارند ، هرچند میدانم آنها حتی من را نمی‌شناسند . ولی جالب است ، میدانی چرا ؟
آخر ، این حس از زمانی شروع شد ، که تورا از خودم دلخور کردم ؛ احساس بدی دارم...
دلم هوای قدم زدن همراه با تورا کرده ، هوای بوسه های مرمری ات ، هوای ، نوازش های دستانی که با موهایم بازی میکردند ، هوای ، طمع آشتی با تورا کرده است ، هوای تورا کرده است . پس کی میآیی ؛






" تمام من "
دیدگاه ها (۲)

،،،،..دوستت دارم..کاش احساس من فرا تر از کلمات نبود که نتوان...

من و تو زمانی آنگونه یکدیگر را دوست داشتیم ، که دیگر جایی بر...

یه دیالوگ قشنگ بود :_ منو یادته ؟ چی ؟_ من ، منو یادته . با...

کل روزمو با فکر کردن به تو ، و هر چیزی که مربوط به تو باشه س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط