چو لب به خنده گشاید گشاده گردد دل

چو لب به خنده گشاید گشاده گردد دل

در آن لبست همیشه گشاد کار چرا

میان ابروی خود چون گره زند از خشم

گره گره شود از غم دل فگار چرا

زهی تعلق جان با گشاد و خنده او

یکی دمش که نبینم شوم نزار چرا

جهان سیه شود آن دم که رو بگرداند

نه روز ماند و نی عقل برقرار چرا
دیدگاه ها (۰)

«رقص شیطان»به تمثیل کدامین تب ز داغم پرده بردارمکه خورشید هم...

غم نگاه آخرت تو لحظه ی خدافظیگریه ی بی وقفه ی من تو اون روزا...

زندگی چیست؟ یک سرابِ فریبندهمی‌نماید گاهی چون بهشتی خرملیک د...

متفاوت باشخلاق باشهیچ کس گل خاصی را در باغی پر از هزاران گل ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط