نگاه اول💖🌔
نگاه اول💖🌔
پارت²⁰
ارسلان: شماها از کجا پیداتون شد دیانا ترسیده بود بغلش کردم
مهشاد: اخی نکبتا عیش
محراب: ولشون کن دوتا مرغ عشقن
دوتاشون: (خنده)
دیانا: چی مخوای
مهشاد: با ط کار ندارم عنتر خانوم
ارسلان: هویی...
محراب: خفه
دیانا: ارسلان ولش کن
برید بیروننن
مهشاد: نریم چی میشه
دیانا: میخواستم حرف بزنم ی دفعه پسر همسایه بالایمون امد گفت چخبرع
ارسلان: این دوتا امدن خونه دوست دختر من
_: اها خا برید بیرون
محراب: به تو چه اصلا
_: گمشو بیرون خونه دیانا خانوم برید بیرون
محراب: نمخام برم خودش گفت بمونیم
دیانا: من کی گفتم اقا متین من همچین چیزی نگفتم ارسلانننن من گفتم اینها بمونن
ارسلان: نه نگفتی . نه نگفت زر نزن
متین: پس گمشید بیرون
محراب: نمیریم
متین: خودت خواستی
دیانا: اقا متین ی مشت زد ط صورت محراب صورت محراب خون امد
متین: گمشو
محراب: دارم برات اقا متین وایسا
مهشاد بیا بریم
مهشاد: باش بیا
نکبتااااا
محراب: اعع مهشاد بیا بریم
محراب: باش ببخشید
دیانا: رفتن و منو ارسلان تشکر کردیم رفت اقا متین ما دوتاهم در رو بستم رفتیم ط اتاق
خوابیدم
ــــــــــــــــــــ صبح ــــــــــــــــــــــــ
دیانا: ارسلاننن ارسلانننن (گریه)
ارسلان: جانم چیشده خبی
دیانا: نه دلم درد میکنه(گریه)
ارسلان: نکنه پ.ر. ی. و. د شدی
دیانا: اهوم(گریه)
ارسلان: باشه اروم باش اروم
پارت²⁰
ارسلان: شماها از کجا پیداتون شد دیانا ترسیده بود بغلش کردم
مهشاد: اخی نکبتا عیش
محراب: ولشون کن دوتا مرغ عشقن
دوتاشون: (خنده)
دیانا: چی مخوای
مهشاد: با ط کار ندارم عنتر خانوم
ارسلان: هویی...
محراب: خفه
دیانا: ارسلان ولش کن
برید بیروننن
مهشاد: نریم چی میشه
دیانا: میخواستم حرف بزنم ی دفعه پسر همسایه بالایمون امد گفت چخبرع
ارسلان: این دوتا امدن خونه دوست دختر من
_: اها خا برید بیرون
محراب: به تو چه اصلا
_: گمشو بیرون خونه دیانا خانوم برید بیرون
محراب: نمخام برم خودش گفت بمونیم
دیانا: من کی گفتم اقا متین من همچین چیزی نگفتم ارسلانننن من گفتم اینها بمونن
ارسلان: نه نگفتی . نه نگفت زر نزن
متین: پس گمشید بیرون
محراب: نمیریم
متین: خودت خواستی
دیانا: اقا متین ی مشت زد ط صورت محراب صورت محراب خون امد
متین: گمشو
محراب: دارم برات اقا متین وایسا
مهشاد بیا بریم
مهشاد: باش بیا
نکبتااااا
محراب: اعع مهشاد بیا بریم
محراب: باش ببخشید
دیانا: رفتن و منو ارسلان تشکر کردیم رفت اقا متین ما دوتاهم در رو بستم رفتیم ط اتاق
خوابیدم
ــــــــــــــــــــ صبح ــــــــــــــــــــــــ
دیانا: ارسلاننن ارسلانننن (گریه)
ارسلان: جانم چیشده خبی
دیانا: نه دلم درد میکنه(گریه)
ارسلان: نکنه پ.ر. ی. و. د شدی
دیانا: اهوم(گریه)
ارسلان: باشه اروم باش اروم
۲.۰k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.