رمان رویای من
رمان رویای من
پارت ۶۳🌸
ارسلان، از خواب پاشدم گلو درد لعنتی هم خوب شده بود از این بابت خیلی خوش حال بودم لباسمو پوشیدم داشتم موهامو سشوار میکشیدم که گوشیم زنگ خورد
جانم
بابا، الو ارسلان خوبی
ارسلان، جانم بابا من خوبم چرا نگرانی
بابا،چرا صدات گرفته مریض شدی
ارسلان، بابا حالم خوب شده
بابا، الان حالت خوبه
ارسلان، بله به لطف یه عزیزی خوبم
بابا،چند وقت دیگه میام پیشت زود تر عروسی کنید ازت مواظبت کنه
ارسلان،قهقهه ای سر دادم و گفتم چشم
بابا، زود میام پیشت
ارسلان، باشه بابا هر وقت آومدی قدمت رو چشم من باید برم دانشگاه
بابا، برو بابا جان بیشتر مواظب خودت باش حداقل نامزدتو بیار ازت مراقبت کنه من فردا میام
ارسلان، چشم
ارسلان،بابا،خدافظ
ارسلان، ماسک زدم سریع پدیدم تو ماشین
رمان رویای من
پارت ۶۴💞
دیانا، ساعت زنگ میزد اصلا دلم نمیخواست از
خواب ناز بیدار شم خمیازه کشیدم بلند شدم
رفتم دستشویی صورتم رو آب زدم اومدم
بیرون یه آرایش ملیح کردم یه بافت
پوشیدم با شلوار جین با پافر و یه شال سوار
امروز خودم رفتم ماشین و اوردم رفتم
دانشگاه رفتم تو کلاس که دیدم استاد با
ماسک نشسته رو صندلی داره به برگه جلوش
نگاه میکنه اصلاً هم حواسش به چیزی
نیست با یه صدای قشنگ گفتم سلام استاد
ارسلان، سرم و بلند کردم دیدم دیانا سلام چطوری
دیانا، مرسی شما بهتری
ارسلان، تو از کجا میدونی
دیانا، ام چیزه دیگه از آقای آقای محمدی پرسیدم گفتم مریض شدید ناراحت شدم
پارت ۶۳🌸
ارسلان، از خواب پاشدم گلو درد لعنتی هم خوب شده بود از این بابت خیلی خوش حال بودم لباسمو پوشیدم داشتم موهامو سشوار میکشیدم که گوشیم زنگ خورد
جانم
بابا، الو ارسلان خوبی
ارسلان، جانم بابا من خوبم چرا نگرانی
بابا،چرا صدات گرفته مریض شدی
ارسلان، بابا حالم خوب شده
بابا، الان حالت خوبه
ارسلان، بله به لطف یه عزیزی خوبم
بابا،چند وقت دیگه میام پیشت زود تر عروسی کنید ازت مواظبت کنه
ارسلان،قهقهه ای سر دادم و گفتم چشم
بابا، زود میام پیشت
ارسلان، باشه بابا هر وقت آومدی قدمت رو چشم من باید برم دانشگاه
بابا، برو بابا جان بیشتر مواظب خودت باش حداقل نامزدتو بیار ازت مراقبت کنه من فردا میام
ارسلان، چشم
ارسلان،بابا،خدافظ
ارسلان، ماسک زدم سریع پدیدم تو ماشین
رمان رویای من
پارت ۶۴💞
دیانا، ساعت زنگ میزد اصلا دلم نمیخواست از
خواب ناز بیدار شم خمیازه کشیدم بلند شدم
رفتم دستشویی صورتم رو آب زدم اومدم
بیرون یه آرایش ملیح کردم یه بافت
پوشیدم با شلوار جین با پافر و یه شال سوار
امروز خودم رفتم ماشین و اوردم رفتم
دانشگاه رفتم تو کلاس که دیدم استاد با
ماسک نشسته رو صندلی داره به برگه جلوش
نگاه میکنه اصلاً هم حواسش به چیزی
نیست با یه صدای قشنگ گفتم سلام استاد
ارسلان، سرم و بلند کردم دیدم دیانا سلام چطوری
دیانا، مرسی شما بهتری
ارسلان، تو از کجا میدونی
دیانا، ام چیزه دیگه از آقای آقای محمدی پرسیدم گفتم مریض شدید ناراحت شدم
۸.۰k
۰۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.