گفت اگه یه ماشین زمان داشتی

گفت: اگه یه ماشینِ زمان داشتی
باهاش میرفتی گذشته یا آینده؟
دستامو دورِ لیوان چای
سفت حلقه کرده بودم،
نگاش کردم،
گفتم: هیچکدوم
گفت: دِ بگو دیگه؟
یکیشونو انتخاب کن!
گفتم: اگه ماشین زمان داشتم،
نه میرفتم گذشته
نه میرفتم آینده .
گفت: پَس چیکار میکردی دیوونه؟
گفتم: زمان رو همینجا متوقِف میکردم
وُ
تا ابد به بهونه‌یِ سرد شدن
این فنجونِ چای
همینجا پیش تو میموندم .



#پرپرک
#عشق
#چای
دیدگاه ها (۸۷)

همه ما فقط حسرت بی‌پایان یک اتفاق ساده‌ایم؛ که جهان را بی‌جه...

خوشا به بختِ بلندم که در کنارِ منـــیتو هم قرارِ منــی هم تو...

‏برای هیچکس مهم نیست تو چجوری شباتو صبح میکنی پس بزار هرکی ه...

فروغ فرخزاد یه جا برای معشوقش مینویسه:همین کافی بود، همین که...

رمان بغلی من پارت۱۳۱و۱۳۲و۱۳۳و۱۳۴دیانا: تا نیم ساعت داشتیم با...

چند پارتی از لینو: (وقتی که نزدیک بود...)ات: جیغ و داد-استف:...

رسیدیم خونه وقتی از ماشین میخواستم پیاده بشم فیلیکس سری از م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط